سيري در زندگي شهيد ماموستا ملا صالح ترابي
شهيد ملا صالح ترابي
(1324 – 1361)
محل شهادت: روستاي قلدره عليا از شهر تكاب مدفن: گلزار شهداي سقز
زندگينامه
صالح ترابي، نهم تير ماه 1324 در روستاي رحيمآباد به دنيا آمد، رحيمآباد گل تپه در پنجاه و شش كيلومتري سقز قرار دارد، پدرش ملا محمدامين از دوران كودكي او را با معارف ديني آشنا ساخت و برخي مقدمات را به وي آموخت. صالح دوازده ساله كه شد به روستاي سُنَته رفت پنج سال از فضل و دانش ملا علي سنتهاي برخوردار شد. پس از آن به روستاي بغدهكندي رفت و محضر ملا علي بغدهكندي را درك كرد. ملا صالح ترابي جواز افتاء در مذهب امام شافعي را در سال 1349 از شهيد محمد شيخالاسلامي در شهر سقز دريافت كرد. ملا صالح پس از آن به ترويج معارف و اصول اسلامي پرداخت در روستاهاي رحيمآباد و خوشقشلاق سقز، امامت جمعه و جماعت مردم را برعهده داشت، پس از آن به روستاي قلدرة عليا از توابع شهرستان تكاب رفت و به نشر معارف ديني پرداخت، ايشان ضمن بيان اصول اسلامي، از ظلم و ستم و بيديني حكومت پهلوي پرده برميداشت و مردم را به مبارزه با رژيم پهلوي تشويق ميكرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مركز بزرگ اسلامي غرب كشور در شهر تكاب پيوست و معارف اسلامي را در ميان مردم رواج داد. در مقابل فتنهگري و دينزدايي گروهكهاي منافق ايستادگي كرد و مردم را از فريب آنان برحذر داشت.
افراد گروهكها به دلايل استراتژيك و طبيعي، در روستاها آزادي و قوة عمل بيشتري داشتند. از اين روي، مبارزه با آنان در روستاها دشوارتر بود، وقتي آزار و اذيت آنان نسبت به ملا محمدصالح ترابي زياد شد برخي دوستانش او را ترغيب كردند كه از روستاي قلدرة عليا به شهر تكاب مهاجرت كند اما ايشان نپذيرفتند و رسالت خويش را در مبارزه با افراد ضدانقلاب شمردند. به تهديدات گروهكها نيز توجهي نكرد و از افشاي هويت واقعي آنان كه عامل نامسلمانان و بيگانگان بودند دست برنداشت. شور و بيباكي ملا صالح ترابي، افراد گروهك كومله را عصباني ساخت تا آن كه براي خاموش كردن صداي حق، نيمه شب بيستم بهمن 1361 او را در خانهاش به شهادت رساندند. پيكر شهيد ملا صالح ترابي در سقز مدفون است، چهار پسر يادگار ايشان است.
افكار و خصوصيات اخلاقي و اجتماعي
ملا صالح ترابي، پشتكار و ارادهاي نيرومند داشت با آن كه معلوليت جسماني داشت و مجبور بود با عصا حركت كند اما براي كسب علوم ديني، رنج سفر را بر خود هموار كرد و به مناطق مختلف سفر كرد، ايشان با همت بلند و ارادة قوي، بيماري پا را به كناري راند و كوششهايش را به ثمر رساند. مهربان و صميمي بود و نسبت به نزديكان و اطرافيانش حسن ظن داشت اما در مقابل دشمنان قسمخوردة اسلام سختگير بود. تقاضاي آنان را براي تسليم نپذيرفت و دست از مبارزه برنداشت ليكن در پي آن بود كه با مهرباني و لطف خويش، فريبخوردگاني را نجات دهد كه حجابهاي دلشان بر ديدة آنان سايه يا پرده نيفكنده است و توانسته بود برخي از آنان را به آغوش مردم و اسلام بازگرداند.
با قرآن كريم مأنوس بود هرگاه مشكلي پيش ميآمد راهگشاي او قرآن بود براي درك نفاق گروهكها، مردم را به آيات قرآن كريم ارجاع ميداد. قرآن و معارف اسلامي را به صورت منظم در حلقة درس خويش در مسجد، به نوجوانان و جوانان آموزش ميداد و آنان را براي مبارزه با كفر و نفاق آماده ميساخت.
پيام شهيد
پيامي كه از زندگي و سلوك اجتماعي او دريافت ميشد عبارت بود از ايمان، صبر، مقاومت و ايثار؛ غير از اين دريافتها، عبارتي را بر بالاي منبر گفته است كه شخصيت او را آشكار ميسازد: «من در برابر اين از خدا بيخبران شوم ايستادهام با آن كه ميدانم به دست آنها كشته خواهم شد اما مسلمانان! آگاه باشيد كه فريب منافقان را نخوريد!»