نگاهي به زندگي شهيد پاسدار ماموستا ملا محي الدين بياني
شهيد ملا محيالدين بياني
(1320 – 1365)
محل شهادت: سنندج مـدفن: بهشت محمدي سنندج
زندگينامه
محيالدين بياني، اول شهريور 1320 در روستاي كيلانه شهر سنندج متولد شد. پدرش عزيز نام داشت و كشاورزي سختكوش بود. چند روز پس از تولد، محيالدين مادرش را از دست داد و تربيت و پرورش او برعهدة پدرش قرار گرفت. محيالدين از شش سالگي به مدرسه رفت، همزمان با مدرسه، نزد روحانيان و ملايان به آموختن علوم ديني پرداخت، پس از اخذ مدرك ششم ابتدايي، مدرسه را رها كرد و صرفاً به تحصيل علوم ديني پرداخت. هجده سالش كه تمام شد به خدمت نظام وظيفه فرا خوانده شد، محيالدين لباس سربازي به تن كرد، هنگام سربازي در شهر قم، توفيق آشنايي با يكي از روحانيان مبارز و انقلابي حوزه علمية قم را پيدا كرد، اين آشنايي سبب شد كه ملا محيالدين از فساد و تباهي حكومت شاهنشاهي و مظالم آن بيشتر آگاه شود، اين روحاني مبارز چراغي فراراه ملا محيالدين نهاد كه مسير او را دگرگون كرد. محيالدين از آن پس به مبارزة جدي عليه رژيم شاه پرداخت كه سبب شد مدتي به زندان بيفتد. پس از انجام دادن خدمت نظام وظيفه، به شهر سنندج آمد، در اين شهر با روحاني مبارز شهيد ملا صالح خسروي آشنا شد.
محيالدين همگام با ملا صالح خسروي اذهان مردم را نسبت به ستمهاي سلطنت و بيداد عمال آن آشنا ميكرد، وقتي سختگيريهاي حكومت نسبت به او زيادتر شد مجبور شد در روستا ساكن شود، در اين زمان بود كه ازدواج كرد و صاحب فرزند شد. پس از چندي دوباره به سنندج بازگشت و به مبارزات خود ادامه داد، ساواك او را شناسايي و دستگير كرد، ملا محيالدين پس از هجده ماه حبس آزاد شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسداران درآمد و مسئول دستة ضربت در پايگاههاي مختلفي در منطقة سنندج گشت، مدتي نيز مسئول بسيج عشايري روستاهاي سنندج بود، آخرين مسئوليتش سرپرستي تبليغات گردان ضربت سنندج بود.
تلاشها و مجاهدات خالصانة ملا محيالدين بياني براي حفظ و تداوم حكومت اسلامي موجب شد كه افراد ضدانقلاب، نسبت به او كينة عميق بورزند تا آن كه به خانهاش حمله كردند و او را شب عاشوراي حسيني مورخ 24/6/1365 پيش چشمان مضطرب خانوادهاش به شهادت رساندند. پيكر پاك وي را در بهشت محمدي سنندج به خاك سپردهاند. از شهيد بياني شش دختر و يك پسر به يادگار مانده است.
فعاليتها و خصوصيات اخلاقي و اجتماعي
شهيد ملا محيالدين بياني از آن روي كه در خانوادهاي مذهبي به دنيا آمده بود از همان دوران كودكي با مسائل ديني آشنا بود، وقتي تلاوت قرآن را آموخت هر صبح و شام با تلاوت قرآن، پدرش را خرسند ميساخت و روح مادر خويش را شاد مينمود. وقتي به سن تكليف رسيد تمام وظايف ديني خود را انجام ميداد. نمازهايش را اول وقت ميخواند. نسبت به ستم و جور حكومت پهلوي، كينة عميقي در دل داشت، آرزو و آرمانش آن بود كه حكومت اسلامي در كشور حاكم شود و بساط جور را برچيند، در اين راه از هيچ چيز هراسي نداشت حتي زندان نيز او را از مبارزه باز نداشت. جانبازي در راه حق را برترين معامله با خداوند ميشمرد، وقتي احساس كرد كه استقرار حكومت اسلامي اهميت بيشتري دارد مغازة خود را فروخت و به عضويت سپاه درآمد، براي آزادي و پاكسازي شهر سنندج از لوث وجود گروهكها فداكاريهاي بسيار كرد. وقتي مسئول دستة ضربت در پايگاههاي مختلف شده بود براي اعضاي پايگاهها كلاس تعليم قرآن و احكام برگزار ميكرد و پيوند خود و نيروهايش را با قرآن مستحكمتر ميساخت.
مهمترين خصوصيتي كه نزديكانش از او به ياد دارند روحية شهادتطلبي و ايثار است. خاطرهاي از ايثار او نقل ميكنند: كه وقتي بيمارستان اصلي شهر سنندج در محاصرة افراد ضدانقلاب قرار داشت به شهيد ملا محيالدين بياني مأموريت دادند كه با نيروهاي تحت امرش بيمارستان را آزاد كنند، در اين نبرد، پاي ملا محيالدين مجروح ميشود ليكن از نبرد كنارهگيري نميكند از نيروهايش ميخواهد كه به پيش بتازند و مهلت به دشمن ندهند، وقتي دو نفر از نيروهايش ميخواهند به او كمك كنند تا او را از صحنة نبرد دور كنند ممانعت ميكند و ميگويد دشمن را تعقيب كنيد.