شهدای استان فارس - صفحه 23

شهدای استان فارس

نبرد یک دانش آموز در کوههای سربه فلک کشیده غرب

شهيد "علی برات سيفی" شهریور سال 1344 در روستای شهرستان نورآبادممسنی به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی راهی جبهه جنگ شد. متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عطر برداشت برنج در فضای روستا و بازگشت حشمت اله

برادر شهيد "حشمت اله رشيدمرد" در خاطره ای می گوید: «حشمت اله دوست داشت به جبهه برود ولی مادرم روی او حساس بود و نمی گذاشت تا اینکه...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

رفتن به جبهه برای آخرت مادر

مادر شهيد "حشمت اله رشيدمرد" در خاطره ای می گوید: «حشمت اله قبل از انقلاب با این حال که نوجوان بود ولی دیوار نویسی می کرد و اعلامیه می چسباند. او هیچگاه نماز و روزه اش ترک نمی شد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

دفاع از خاک و دین تا پای جان

شهيد "حشمت اله رشيدمرد" در وصیت خود می نویسد: «از امت حزب الله مى خواهم به سخنان امام گوش دهند و ديگر همه ما وظيفه داريم كه از دين و خاكمان دفاع كنيم و اين كافران از خدا بى خبر را از بين ببريم و...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

حشمت اله نوجوان انقلابی و مُبلّغ کتابخوانی

شهيد "حشمت اله رشيدمرد" خرداد سال 1345 به دنیا آمد. نوجوان بود که عازم جبهه جنگ شد. برادر این شهید بزرگوار در خاطره ای می گوید: «من و حشمت اله فرزندان کوچک خانه بودیم. روز های خوبی را در کنار هم گذراندیم. او زمان انقلاب...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «8»

روضه ناز دردانه امام حسين(ع) و حال و هوای رزمندگان

شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ظهر نماز جماعت خوانده شد سپس حاجی آزادی برای برادران صحبت كرد و روضه حضرت رقيه دختر امام حسين(ع) را خواند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «7»

شهید رنجبر معاون گردان امام حسین(ع)

شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت یک بچه ها جهت نماز و ناهار پراكنده شدند و ساعت 3 دوباره در ميدان جمع شدند و از تيپ عاشورا سه گردان رزمی جدا گرديد كه گردان امام حسين (ع)، امام حسن(ع) و امام علی(ع) نام گرفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «6»

خانه ای زیر گوله های آتش

شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در كردستان خانه ای را افراد كومله اشغال كرده بودند تا از آن بر عليه رزمندگان ما استفاده كنند. صاحب خانه زنی بود که دو بچه كوچك داشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «5»

برای آمدن به جبهه اتوبوسش را فروخته بود

شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در جمع ما بچه های شيراز همه پاسدار بودند. به جز پدر كدخدا كه او هم با ما آمده بود و قبلاً راننده اتوبوس بوده و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «4»

شور و حال وصف ناپذیر رزمندگان در شب عاشورای 1361

شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب عاشورا در يك محل جمع شدند و با شور و حال وصف ناپذيری سينه زدند و گريستند و از آن شب های كم نظير بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پایان ۳۳ سال چشم انتظاری خانواده شهید «رحیم غلام زاده اهوازی»

خانواده سرباز شهید «رحیم غلام زاده اهوازی» پس از ۳۳ سال چشم انتظاری به زیارت مزار مطهر فرزند شهیدشان مشرف می شوند.

پایان ۳۵ سال چشم انتظاری خانواده شهید «کریم آزادیان»

خانواده شهید «عبدالکریم آزادیان» پس از ۳۵ سال چشم انتظاری به زیارت مزار مطهر فرزند شهیدشان مشرف شدند.
گفتگو با مادر شهيد "حسن آقايی" قسمت«2»

حسن خادم افتخاریِ سپاه پاسداران

شهید "حسن آقایی" از شهدای دانش آموز شیراز است. مادر این شهید بزرگوار در گفتگویی می گوید: «یک مسجدی در پانصد دستگاه ارتش بنا شد. حسن هر روز صبح تا شب را در آنجا می گذراند. پس از مدتی به عنوان خادم افتخاری به سپاه پاسداران پیوست...» قسمت دوم این گفتگو را در نوید شاهد ببینید.
گفتگو با مادر شهيد "حسن آقايی" قسمت«1»

شهید آقایی در صف اول انقلاب

شهید "حسن آقایی" از شهدای گرانقدر شیراز است. مادر این شهید بزرگوار در گفتگویی می گوید: «فرزندم 16 ساله بود که به شهادت رسید. زمان انقلاب به خیابان می رفت و در صف اول شعار می داد...» قسمت اول این گفتگوی زیبا را در نوید شاهد ببینید.

دور زدن گرمای طاقت فرسا

همرزم شهید هاشم اعتمادی در خاطره ای می گوید: «هاشم آقا از خیلی جهات با ماها فرق داشت؛ متفاوت بود و کارهای عجیب و غریب می کرد، مثلا تو گرمای پنجاه درجه ی تابستان جزیره ی مجنون...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شیطنت به سبک هاشم

برادر شهيد "هاشم شيخی" در خاطره ای می گوید: «تا یاد دارم، همیشه سرزنده و پرتحرک بود. توی کوچه و خانه شیطنت زیاد می کرد. یک روز پدرم از کوره در رفت و افتاد دنبالش...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

آتش خمپاره دشمن و ادای دین یک شهید

برادر شهید مجتبی شیخی در خاطره ای می گوید: «در حفظ وسایل بیت المال حساسیت زیادی داشت حتی از یک پیچ و مهره هم که ارزش چندانی نداشت ولی چون مربوط به بیت المال می شد در حفظ آن کوشا بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

ویژه‌نامه الکترونیکی زندگی نامه شهدای دانش آموز استان فارس(1)

ویژه‌نامه اینترنتی زندگی نامه شهدای دانش آموز استان فارس قسمت اول در سایت نوید شاهد تقدیم علاقمندان می‌گردد.
خاطره ای از شهید هاشم شیخی

زخم اول

خواهر شهید "هاشم شیخی" در خاطره ای می گوید: «زمانی که خبر مجروحیتش را به من دادند، از ترس نیمه جان شدم. خیلی زود فرستادنش شیراز و در بیمارستان سعدی بستری شد. صبح زود بود که با برادرم شهید مجتبی، رفتیم سراغش، زمانی که ما رسیدیم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پیکر مطهر شهدای کربلای 4 و ایثارگری مجتبی

یکی از همرزمان شهید "مجتبی شیخی" در خاطره ای می گوید: «در طول مدتی که در خدمت مجتبی بودم، از انرژی بدنی بالایی برخوردار بود. خودش هم فرمانده بود و هم رزمنده در انجام امورات و کارها تا آنجا که می توانست خودش انجام می داد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه