همرزم شهید «محمد حسن صادقی» نقل میکند: «برای نماز صبح به شهید صادقی اقتدا کرده بودم. در سجده آخر صدای مهیب انفجاری شنیده شد. هرچه منتظر شدم تا محمد حسن سر از سجده بردارد بیفایده بود به همین دلیل به تنهایی نماز را به پایان رساندم. بعد از سلام نماز محمد حسن را غرق در خون دیدم.» در ادامه متن کامل این خاطره را میخوانید.