شهید «حسینعلی ترامشلو» پانزدهم تیرماه ۱۳۳۹ در روستای دهسلطان شهرستان آرادان دیده به جهان گشود. در پیروزی انقلاب همانند دیگر جوانان محل، نقش موثری در تبلیغ و پخش اعلامیه امام داشت. بیستم دیماه ۱۳۵۹ در مهران بر اثر اصابت تیر و ترکش شهید شد. پیکرش بازنگشت و در امامزاده عبدالله در نزدیکی روستای زادگاهش نمایی از سنگ قبر برایش ساختند.
مادر شهید «ایرج ابولی» نقل میکند: «از جبهه برایمان گفت. از فعالیتها و کارش در آنجا. گفتم: مادرجان! اگه یک دفعه شلوغ شد تو فرار کن!خندید و گفت: برای چی فرار کنم؟ گفتم: تو که جلویی ممکنه کشته بشی. گفت: اگه من و بقیه فرار کنیم، پس کی بمونه و دفاع کنه؟»
شهید «گلوردی ابوالی» دهم خرداد ۱۳۴۰ در عدلآباد آرادان به دنیا آمد. از کودکی کمک و یار پدر و مادرش بود. هم مدرسه میرفت و هم کار میکرد. سرانجام دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در غرب کارون استان خوزستان بر اثر برخورد ترکش به شهادت رسید.
پدر شهید «رضاحسین ابوالی» نقل میکند: «سوم دبیرستان بود. دوست داشت به جبهه برود. گفتم: «یک سال دیگه صبر کن، دیپلمت رو بگیر بعد برو گفت: نه، مملکت ما در حال جنگه و از هر طرف آتش میباره. اون وقت من اینجا راحت و بیخیال بشینم؟» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز ارتش، زندگی این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند.
نوید شاهد - "اماما به فرمانت آنقدر در سنگر میمانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید و ای امام بر من ببخش که فقط یکبار به فرمانت شهید میشوم." آنچه را که خواندید بخشی از وصیت نامه شهید "محمودرضا علیمحمدی" بود که نوید شاهد گلستان به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس برای علاقمندان منتشر نموده است.
نوید شاهد - شهید غلامحسین بیابانی از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در وصیت نامه اش چنین می نگارد: «روحانيّت و دولت خدمتگزار را حمايت و کمک کنيد و همه با هم وحدت داشته باشيد که دست خدا با جماعت است.»
سلام من درود من به آوارگان دشت و كوهستان به رزمجويان آبادان به اهواز و به دزفول به انسانهاي رنجديده خوزستان به پيران ستمديده، مادران داغ ديده ،مردم ماتم ديده ايران باد. مرا آرامگه بسازيد در جايي كه رويش تپه خاكي و كوچك پر زگلهاي بهاري پديد آيد مرا در نيمه راه جنگلهاي كوهستاني آرامگه بسازيد.
برادران دوره سی را در پادگان دیدند و بعد از چند روز برادران تیپ حبیب کرج به پشت پادگان دوکوهه آورده شدند. پدرم که نیز در گردان چهار همراه دیگر رفقا در «تیپ حبیب» بود هم با آنها آمده بود و در حال حاضر در منزل ما فقط مادر و خواهرم بودند.