دفتر خاطرات

دفتر خاطرات

برگ‌هایی از دفتر خاطرات شهید «محمدرضا زرکار»

شهید «محمدرضا زرکار» چهارم خرداد سال 1347 در کاشان متولد شد. تا دوم راهنمایی درس خواند به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. سرانجام هفتم تیرماه سال 66 در عملیات نصر پنج در سردشت بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار این شهید در زیارت درب زنجیر زادگاهش واقع است. تصاویری از دفتر خاطرات وی را مشاهده کنید.
روایتی خواندنی از آزاده کرمانشاهی«علی سیفی»؛

برخی از اتفاقات دوران اسارت برایمان شبیه یک معجزه بود

نوید شاهد - آزاده کرمانشاهی«علی سیفی» می گوید: «برخی از اتفاقات دوران اسارت ما شبیه معجزه بود. یکی از بازرسی ها بدنی درحالیکه خودکار را داخل لباسم جاسازی کرده بودم درست زمانی که مأمور عراقی لباسم را بازرسی می کرد، خودکار افتاد اما مأمور عراقی آن را ندید و من پس از بازرسی بدنی آن را برداشتم.»
روایتی ازآزاده کرمانشاهی "سید والی حسینی"؛

ارتش عراق سد راهمان شد و به یکباره اسیر شدیم

نوید شاهد-"سید والی حسینی" می گوید:« با چند نفری برای تهیه ی مهمات به سرپل ذهاب رفتیم. بعد از ظهر همان روز ( اول مهر سال 1359 ) به نوار مرزی برگشتیم در وسط راه به ما خبر دادند که عراقی ها به تنگه ترش آبه حمله کرده اند و از مرز گذشته اند. چند ساعتی مقاومت کردیم ولی سرانجام به محاصره ی ارتش مجهز عراق افتادیم و به ناچار تن به رنج های چند ساله ی اسارت دادیم.»
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی" محمد علی امیری"؛

دشمن سنگ برایمان می‌اندازد!

نوید شاهد- جانباز کرمانشاهی "محمد علی امیری" در روایتی می گوید: «با یکی از دوستانم برای سرکشی سنگرها رفته بودیم و متوجه شدیم که همه ی نگهبان ها از ترس پیش هم و در یک سنگر جمع شده اند، می گفتند: سنگ برایمان می اندازند! صبح که شد متوجه شدیم سر و صدایی که شب ما را ترسانده بود گردوهایی بوده که از درخت ها می افتاده است. اتفاق خنده داری بود.»
تاریخ شفاهی؛

محمود نحوه شهادتش را با نقاشی به تصویر کشیده بود

نوید شاهد - شهید «محمود جهانشیر» متولد شهرستان سمنان است. وی بیست و یکم دی‌ ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پهلو به شهادت رسید. کلیپ زیر گفتگو با مادر گرامی این شهید گرانقدر است که از نقاشی‌ای صحبت می‌کند که فرزندش قبل از شهادت نحوه شهادتش را به تصویر می‌کشد. این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.
روایتی خواندنی از آزاده و جانباز کرمانشاهی؛

شکنجه بعثی ها، مانع راز و نیاز ما با خداوند نمی‌شد

نوید شاهد- آزاده و جانباز کرمانشاهی از خاطرات دوران اسارت خود اینچنین می گوید: «سطل های پر آب را روی اسرا خالی می کردند و با چوب و چماق بدن خیس بچه ها را می کوبیدند اما شعله های راز و نیاز عاشقانه های بچه ها فروزان تر شد.»

دستنوشته های شهید «علی ترابی»

نوید شاهد - به مناسبت سالگرد شهادت شهید "علی ترابی" دفترچه ای که ایشان همیشه همراه خود داشتند و هم خود در آن یاداشت هایی از جمله شعر ، مداحی، خاطرات روزانی و نقاشی هایی می کشیدن و هم از دوستان خود می خواستند تا در آن یادگاری بنویسند. که ما بخش هایی از این دفتر خاطرات را منتشر نمودیم.
روایتی خواندنی از آزاده و جانباز کرمانشاهی؛

شورش اسرا، تسلیم شدن فرمانده اردوگاه و آزادی خواهران اسیر

نوید شاهد- آزاده و جانباز کرمانشاهی "کتابعلی موسوی نژاد" می گوید: «برایمان غیر قابل تحمل بود که خواهرانمان اسیر آن دژخیمان باشند. اسرا هماهنگ و متحد با صدای تکبیر و مرگ بر صدام درها را شکستیم و بیرون رفتیم. دشمن وحشت زده شد. پس از مذاکره ی کوتاهی پذیرفتند و چهل و هشت ساعت بعد هر سه خواهر را به مقامات ایران تحویل دادند.»
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی؛

آزادسازی میرآباد، تعبیری جز امداد غیبی نداشت

نوید شاهد- جانباز "شیرزاد امجدیان" در روایتی از دوران هشت سال دفاع مقدس و حضورش در مناطق جنگی می گوید:« برای رسیدن به ارتفاعات میرآباد با رزمندگان راه طولانی را آمده بودیم پیرمردی را در آن موقع شب از دور دیدیم، جلو رفتم و مسیر را از او پرسیدم. تا مدت ها حضور معجزه گونه ی پیر مرد در آن موقعیت ذهنم را مشغول کرد. این موضوع برای ما تعبیری جز امداد غیبی نداشت.»
شهدای پاسدار؛

اسنادی از دفتر خاطرات شهيد "ياسر فيروزی" به قلم دوستان/سری دوم

نوید شاهد - علاقه وافری به سپاه داشت، برای همین در سال1383 به عضويت سپاه پاسداران درآمد و عقیده اش بر این بود که بر هر مسلمانی واجب است تا از ميهن خود دفاع كند. در ادامه اسنادی از دفتر خاطرات شهید که توسط دوستانش در پادگان نوشته شده و به یادگار مانده تقدیم می شود.
روایتی خواندنی از دوست شهید "سید عبدالحمید حسینی"؛

لبخند را چاشنی سخنانش می‌کرد

نوید شاهد - نبی فحتی دوست شهید حمید حسینی می گوید: «شهید بسیار گشاده ‌رو بود و همیشه در لابه‌لای سخنانش، لبخند را چاشنی می‌کرد و در کنار پرورش جسم، روحش را نیز پرورش می‌داد، پهلوانی به تمام معنا بود.»
روایتی کوتاه از دوست و همرزم شهید" سید عبدالحمید حسینی"؛

شهید حسینی حساسیت زیادی به حق‌الناس و بیت‌المال داشت

نوید شاهد- احسان عباسی دوست و همرزم شهید "سید عبدالحمید حسینی"در روایتی می گوید: «شهید بسیار مردم‌دار و از ورزشکاران به نام استان بود. حساسیت زیادی به حق‌الناس و بیت‌المال داشت کارهایش را مدیریت می کرد و در کنار جدیت در کار با بچه‌ها سازش داشت و هرگز کسی را ناراحت نمی کرد.»

سرود من مسلمانم!

تا اولین بیت سرود یعنی جمله «من مسلمانم» را به زبان راندم، صادق از داخل سنگر فرماندهی فریاد زد «من نمی‌دانم». ناگهان خنده و گریه رزمنده‌ها... ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور» یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

قصه شهادت!

همرزم شهید "علی تاج‌احمدی" با بیان خاطره‌ای به قصه شهادت این شهید گرانقدر می‌پردازد که از شما دعوت می‌کنیم این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین مطالعه کنید.

آخرین عکس!

در همین لحظات بود که "شهید علی تاج‌احمدی" هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و ... ادامه این خاطره از همرزم شهید را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین از دست ندهید.

روایت خواندنی از وضعیت اسفناک تغذیه زندانیان سیاسی قبل از انقلاب

نگهبان مقداری شکر داخل کتری چای ریخت و به جای استفاده از قاشق، دم‌پایی لاستیکی و سیاه رنگی را برداشت و با آن... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مرحوم آزاده و جانباز «محمدحسین خاکساران» از وضعیت اسفناک تغذیه زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است که تقدیم حضورتان می‌شود.

از ترس ماموران جرأت نداشتیم در را باز کنیم!

ما تا مدتها جرأت نداشتیم در را باز کنیم، پس از انتقال اعلامیه‌ها و جاسازی و استتار آنها، رفتم و در را باز کردم. دیدم پسر مستاجرمان...آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شیرین و خواندنی مبارز انقلابی «سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

برگ‌هایی از دفتر خاطرات شهید "اکبری‌نیا"

شهید "احمد اکبری‌نیا" نهم بهمن ماه سال 1348، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کارگر بود. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت و سرانجام ششم بهمن 65، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و گردن شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای دارالسلام کاشان واقع است. نوید شاهد اصفهان برگ‌هایی از دفتر خاطرات این شهید گرانقدر از شهرستان کاشان را در سالروز شهادتش به نمایش گذاشته است که در ادامه مشاهده می‌کنید.

دستگیری 3 عراقی!

فشنگ‌های اسلحه محمد تمام می‌شود، تصمیم می‌گیرد تکه سنگی را که زیر پایش بوده برداشته و آنها را با سنگ مورد حمله قرار دهد ولی سربازان عراقی... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «محمد خفری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطره خودنوشت شهيد جليل شرفی «3»

به استقبال جهاد تا شهادت

شهيد جليل شرفی در دفتر خاطرات ش می نویسد: حرکت ستون آدم را به ياد لحظات حرکت لشکريان امام حسين مي انداخت که چه بي باکانه و شجاعانه به استقبال جهاد و شهادت مي شتافتند . خدا ما را با آنها محشور گرداند.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه