زبان شهيد ، زبان گوياي انقلاب بود و او در هر موقعيتي كه ايجاب مي كرد با كلام كوبنده و دلنشين خود به روشنگري امت اسلامي و افشاي ماهيت پليد رژيم مي پرداخت.
نوید شاهد: در سال 61 به اتفاق تعدادي از برادران پاسدار از سپاه ساري اعزام منطقه جنوب محور شوش منطقه عملياتي فتح المبين شده بوديم البته چند روزي از عمليات فتح المبين گذشته بود جهت انجام عمليات ديگر برادران از چند محور آماده شده بودند.
رضا فرزند ناملايماتي روزگار بود که با صخره ها و کوهها همچون راد مردان تاريخ با تمامي مشکلات دست و پنجه نرم مي نمود در ايام کودکي تاريخ سراسر پرافتخار خويش را ترسيم مي نمود . و بياري الله و ياد خدواند همواره به پيش مي تاخت ...
اگر هدفتان الله باشد مشكلات حل خواهد شد
عملیات فتح المبین
شهيد حجازي دوست داشت از همه نظر يار و مددکار خانواده اش باشد به طوري که در تابستان در موقع تعطيلي به کارگري مي پرداخت و موقعي که خانواده اش از اين کار او ممانعت مي کردند و بسيار ناراحت مي شد و اظهار مي کرد که انسان براي کار ساخته شده است
بالاخره مي دانيد که همه ما رفتني هستيم ؟ پس چرا وقت تلف کنيم؟ چرا با جنايت فجيهي که آمريکا انجام مي دهد ساکت نشسته ايم ؟ عزيزان من مگر بچه ها شما با ديگران فرق دارند ؟
حجب و حيا و لبخند دوست داشتني شهید بهزاد هر بينده اي را جذب مي کرد . او براي ابراز علاقه به ديگران نياز به حرف زدن نداشت و بر چهره معصوم و خندانش همراه با صميمت فوق العاده اش بيان کننده همه چيز بود و به راحتي به دل مخاطب مي نشست
در طول هشت سال دفاع مقدس ملت رشيد ياران اسلامي همه مردم عزيز اعم از بسيجيان ، معلمان ، دانش آموزان ارتشي هاي غيور ، کارمندان ، کارگران و.. در کنار هم همدل و يک پارچه در دفاع از آرمان هاي انقلاب و مرزهاي کشور مردانه جنگيدند تا دشمن زبون را به زانو در آوردند ...
همزمان با فعاليتهاي درسي خود ، کوششهاي شبانه روزي خود را در بسيج رها نمي کرد و ضمن اينکه بخش تبليغات بسيج را اداره مي کرد و در قسمت انتشارات هم صرف وقت مي نمود .
بارخداوندا ، اين جان ناقابل من را بپذير ، اي کسي که هستي همه چيز بدست توست ، حاضرم هزارها بار زنده و شهيد گردم فقط در راه تو ، من عاشق و تو معشوق من هستي و همچون عاشقي بسوي معشوق به پرواز در آمده ام ...
خرمشهر، تاریخ مجسم و نمونه عینی صلابت و استواری جوانان جان برکفی است که صادقانه و بی ریا و گمنام، به استقبال شهادت رفتند؛ زیرا معتقد بودند مرگ سرخ به از زندگی با خواری است.