خاطرات آزاده ای از کهگیلویه و بویر احمد

خاطرات آزاده ای از کهگیلویه و بویر احمد

خاطرات یک آزاده در «روزگار آشنا»

نوید شاهد - چند قدمی نرفته بودم که کابل یکی از سربازها، دور سر و پیشانی‌ام پیچید. لحظه‌ای دنیا ایستاد. خون توی تنم درجا زد و بالا نیامد. پخش زمین شدم. ویران و خسته از حال رفتم. نفهمیدم چقدر گذشت.
طراحی و تولید: ایران سامانه