عملیات بیت المقدس - صفحه 12

عاشق خدا بود و تنها با ياد خدا بود كه آرامش داشت او از پاي تخته سياه و از كلاس مدرسه گريخت تا در كلاس جهاد و ايثار بر تخته سرخ زمين مشق پايمردي نويسد و با خون پيام عشق دهد كه اي عاشقان در راه معبود جان ناقابل من بي بهاست. رزمنده اي كه در نيمه هاي شب بر مي خاست و چون طفلان مي گريست و با خداي خويش به راز و نياز مي پرداخت و پنداري پايان عمرش فرا رسيده كه هر آن از خداي خويش طلب آمرزش مي نمود او با وجود اينكه در عمليات بيت المقدس از ناحيه سر مجروح شده بود باز براي شركت در عمليات بعد لحظه اي آرام و قرار نداشت او مي گفت جان ما در مقابل اسلام و انقلاب ناقابل است چون هر چه بود براي ما انقلاب بود نه ما براي انقلاب.

جانباز شهید «محمد رضایی سرداری» یکی از رزمندگان جبهه‌های دفاع مقدس بود که در روز ۲۳ اسفند ۱۳۸۶، در بیمارستان علی ‌بن ابیطالب(ع) رفسنجان بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی به شهادت رسید. او در کتاب «در انتظار پرواز» خاطرات خود را از عملیات بیت المقدس که برای فتح خرمشهر انجام شد، این طور روایت کرده است:

نجار بود. به عنوان بســیجي در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت 1361، با سمت آرپيجيزن در خرمشهر به شهادت رسید. پیکر وي مدتها در منطقه برجا ماند و سال 1366، پس از تفحص در گلزار شهداي امامزاده عبدالله زادگاهش به خاک سپرده شد

به عنوان بســیجي در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ،1361، با سمت آرپيجيزن در خرمشهر به شهادت رسید. پیکر وي مدتها در منطقه برجا ماند و سال 1366، پس از تفحص در گلزار شهداي امامزاده عبدالله زادگاهش به خاک سپرده شد

نبرد بزرگ، سرنوشت‌ساز و غرورآفرین بیت ‌المقدس علاوه بر پایان بخشیدن به ۱۹ ماه اشغال بخشی از حساس‌ترین مناطق خوزستان و آزادسازی خرمشهر، ضربه‌ای سهمگین و کمرشکن به توان رزمی و جنگ طلبی‌های دشمن مهاجم وارد ساخت.

عملیات بیت‌المقدس به عنوان برجسته‌ترین عملیات پدآفندی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در تاریخ نظامی ۸ سال دفاع مقدس ثبت شده است.

اما تو اي پدر مهربان اين را بدان كه من خوشبختي كامل خود را يافته ام و به آرزويي كه داشته اي رسيدي چون من زندگي جاويد يافتم. و اين را هم بدان كه خوشبخت خوشبخت شده ام .

به عنوان ســرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیســت و چهارم اردیبهشــت 1361، در جفیر بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شــد. مزارش در گلزار شهداي امامزاده عبدالله شهرستان گرگان قرار دارد.

خانواده اش چشم به راه و هنوز سنگ مزاری نیست، پیکری نیست، انگار هیچ چیز نیست... و فقط مادری ایستاده و عبور سال ها و فصل ها را از کنار خود می نگرد، مادری که تمام 17 سالگی فرزندش را در کفن خیالی پیچیده است

پدرش حسین و مادرش فاطمه نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت امامزاده روستاي الازمن تابعه شهرستان زادگاهش قرار دارد

شايد لياقت شهادت را داشتم و شهید شدم پس از شما می خواهم که مرا حلال کنید

خالصانه راهم ر انتخاب نمودم و پيمانى كه با رهبر انقلاب بسته ام هرگز نخواهم شكست و پيام من به ملت شهيد پرور مان است كه نگذاريد دشمنى كه رفته است مجددا پيدا شود و خون شهيدان بدين وسيله پايمال شود

شهید حسین عاشوری می نویسد: من به قطره قطره خون تمام ياورانى كه در راهت مظلومانه و سعادتمندانه جان دادند. قسم ياد مى كنم كه از تو و قرآن كريم پاسدارى كنم و جان نالايقم را در راه پر عظمت اسلام و قرآن فدا كنم

در حوزه علمیه به فراگیري علوم دیني پرداخت. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم اردیبهشــت ،1361با سمت مبلغ در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید

اکنون که لياقت مهماني خدا را پيدا کردم به شما عرض مي کنم که صبر و استقامت را پيشه کنيد و با صبر و خطابه اسلام را دشمن اسلام را به مردم به شناسانيد تا آنان که در خواب غفلت هستند بيدار شوند و حتي را قبول کنند

پدرش ابراهیم، کشاورز بود و مادرش ترمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت.

ما محاصره شده بودیم در کوچه و پس کوچه ها گیر افتاده بودیم. که دیدیم در یکی از منازل به نام آقای میر صادقی باز شد و ما را به داخل راه داد.

ما فعلا در . وجاي ماخيلي خيلي خوب مي باشد براي من هيچگونه ناراحتي نداشته باشيد. چون درنامه خيلي نوشته بودم حالم خوب است

چه زيباست لحظه مرگ سرخ عابد در راه معبود آنگاه كه چشم از همه جا بسته و دست نياز تنها بسوى او نهاده و پا بر جا در برابر هر چه غير او ايستاده جان بر كف مى آورد