خاطرات شهید خلیل بیناباشی

خاطرات شهید خلیل بیناباشی
خاطرات/

با رفتنش، دلم هم با او رفت

مادر شهید «خلیل بیناباشی» نقل می‌کند: «برای بدرقه‌اش به حسینیه رفتم. موقع خداحافظی، او را در آغوش گرفتم. صورتش را بوسیدم. گونه‌هایش سرد بود. گفتم: چقدر صورتت سرده! گفت: آخه زمستونه! با رفتنش دلم هم با او رفت.»
طراحی و تولید: ایران سامانه