خاطرات شهید علی طاهریان

خاطرات شهید علی طاهریان
قسمت سوم خاطرات شهید «علی طاهریان»

نشانه‌ای از شهادت در وجودش پدیدار شد

دوست شهید «علی طاهریان» نقل می‌کند: «گفت: داشتم قرآن می‌خوندم که یک لحظه احساس کردم چیزی شبیه نور فرود آمد و مرا فرا گرفت. درحال خودم نبودم. دلهره شدیدی گرفتم تا اینکه بعد از چند دقیقه کم‌کم خودم رو جمع و جور کردم. حاج آقا عبدوس گفت: ان‌شاءالله خیره!»
قسمت دوم خاطرات شهید «علی طاهریان»

هدایت جوانی که عاقبتش شهادت شد

دوست شهید «علی طاهریان» نقل می‌کند: «پسر جوانی شروع کرد به توهین به انقلاب. بعد از نماز جماعت، حاج علی و آن پسر ساعت‌ها بحث کردند. بالاخره او کارش را کرد و آن جوان را ارشاد که نه عاشق امام و انقلاب کرد، طوری‌که پس از مدتی به جبهه رفت و شهید شد.»
طراحی و تولید: ایران سامانه