قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالحمید نصیری»
همرزم شهید «عبدالحمید نصیری» نقل میکند: «زخم پایش عمیق بود. سرم را نزدیک صورتش بردم. آهسته پرسیدم: «چطور هستی؟ میتونی مقاومت کنی؟ عبدالحمید با وجود درد زخم آرپیجی روی پا و پشت داشت، اذان میگفت. لحن زیبا و صوت دلنشین اللهاکبرش وجودم را آرام کرد.»