شهيد «عباس جريان» در قسمت سوم وصیتنامهاش نوشته است: «چشم از همه چيز پوشيدم عشق خدا مرا آشفته کرد که ديگر طاقت دوری خدا را نمیتوانستم تحمل کنم طاقت دوری شهيدان را نمیتوانستم تحمل کنم اين همه محبت به پدر و مادر فاميل فرزند و همسر همش پوچ شد در مقابل خدا به چشم بنده تهی بود.»
شهيد «عباس جريان» در قسمت دوم وصیتنامهاش آورده است: «دل پدر و مادر را شکستن مثل دل خدا را شکندن است. هر چقدر برای پدر و مادرتان زحمت بکشيد و آنها را خوشحال نمائيد مطئمن باشيد عملهای خداگونه شما را به رستگاری میرساند.»
در بخشی از مناجات شهید «عباس جریان» آمده است: «بار خدايا؛ معبودا من شمعم، میسوزم تا راه را روشن کنم. فقط از تو میخواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند.»
شهيد «عباس جريان» بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از طریق سپاه به جبهه اعزام شد. در عملیاتهای مختلفی شرکت کرد و سرانجام ششم اسفندماه سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم و گردن به شهادت رسید.
شهيد «عباس جريان» در قسمت سوم وصیتنامهاش نوشته است: «همسرم اولاً مرا حلال کن. ثانياً رفتار و کردارت را چنان کن مثل همسران صبور شهيدان گذشته باش. بلکه الگوتر از همه همسران شهيدان باش و با اين روش و عملت چشم منافقان را کور کن و زينب را چنان تربيت کن که فرزند شايستهای برای جامعه باشد.»
شهيد «عباس جريان» در قسمت دوم وصیتنامهاش نوشته است: «انشاالله در اين زندگی فانی و زودگذر چگونه زندگی کردن و چگونه زيستن و چگونه مردن را از فاطمه پهلو شکسته و زينب ولیالله ياد بگيريد.»
شهيد «عباس جريان» در وصیتنامهاش آورده است: «پدر و مادرم آرزويم اين بود که اگر زنده ماندم در آينده هميشه با شما باشم تا توان در تن دارم برای شما خدمت کنم بلکه از يک هزارم زحمتها و رنجهايی که برای بنده کشيدهايد عملی نمايم و شما را راضی کنم.»