خاطرات شهید غریب در اسارت یدالله شوریابی

خاطرات شهید غریب در اسارت یدالله شوریابی
قسمت سوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»

ستاره‌ای در آسمان

همسر شهید «یدالله شوریابی» نقل می‌کند: «دوست یدالله گفت: یدالله خواب دیده ستاره شده و رفته آسمون. به شوخی بهش گفتم: ما مثل یک ستاره برمی‌گردیم روستا. اونجا مثل آسمون می‌مونه. چند روز بعد اسیر شد.»
قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»

هوای کربلا به سرم زده

فرزند شهید «یدالله شوریابی» نقل می‌کند: «گفتم: بابا! تا یک ماه دیگه سربازی من تموم می‌شه و می‌یام پیش مامان، خواهر و برادر‌ها هستم بعد تو برو! حرفش این بود که نمی‌توانم. پرسیدم: چرا؟ جواب داد: هوای کربلا به سرم زده.»
طراحی و تولید: ایران سامانه