کتاب نسل آفتاب جلد 2

آخرین اخبار:
کتاب نسل آفتاب جلد 2

آرپی‌جی‌زنی که مجروح بود اما تا پای جان مقاومت کرد

«زانویش را با وسیله‌ای که همراه داشتم محکم بستم و گفتم که بنشیند و من با آرپی‌جی شلیک کنم ولی ایشان قبول نکردند گفتند کمک کن تا بلند شوم و در عوض من با دوشکا آنها را بزنم و با اصرار به او کمک کردم و به‌زور بلند شد که شلیک کند ولی این‌بار تک‌تیرانداز نامسلمان سینه ایشان را هدف گرفت ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

شفای یکی از اسرا در حرم امام حسین (ع)

«یکی از رزمنده‌ها در اثر جراحت و شکنجه بیش از حد بعثی‌ها، بینایی‌اش را از دست داده بود. روزی که جمعی از بچه‌ها را به کربلا بردند او جلوی در ورودی امام حسین (ع) نشسته بود و خیلی ساده و صمیمی خطاب به حضرت تقاضای شفایش را کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی آزاده «محمدحسین شعبانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

حفر تونل!

«همزمان یک نفر گفت یک، دو، سه و آن‌ها پا‌های خود را به زمین می‌کوبیدند و می‌گفتند الله. همین پا کوبیدن‌ها، عراقی‌ها را به این فکر فرو برده بود که اسرا در حال حفر تونل هستند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه