خاطرات شهید حمید قدس

خاطرات شهید حمید قدس
قسمت دوم خاطرات شهید «حمید قدس»

خوشحالم که دیگر در مزار شهدا سرگردان نیستم!

مادر شهید «حمید قدس» نقل می‌کند: «گفت؛ اگه بگم ناراحت نبودم که دروغه اما بعد خوشحال شدم. جنازه‌ برادر بزرگش رو که ندیدم. حالا که دیگه جایی داشتم که بنشینم و دردودل کنم. می‌دونستم بچه‌ام جاش کجاست. دیگه تو مزار شهدا سرگردون نبودم.»
قسمت نخست خاطرات شهید «حمید قدس»

شهدا با یک شرط می‌توانند شفاعت کنند

هم‌رزم شهید «حمید قدس» نقل می‌کند: «گفتم: خوش به حال ما! با این همه رفیق شهیدی که داریم، ان‌شاءالله آخرتمون آباده! گفت: دلت رو صابون نزن! نامه‌ عملمون اگه خدایی باشه، شهدا هم می‌تونن به اذن خدا دستگیری کنن. یعنی اگه جز این باشه عدالت خدا زیر سؤال می‌ره.»
طراحی و تولید: ایران سامانه