خاطرات شهید فرشاد فولادی

خاطرات شهید فرشاد فولادی
قسمت سوم خاطرات شهید «فرشاد فولادی»

برای عاشق خیلی بده که چیزی ازش باقی بمونه!

مادر شهید فرشاد فولادی نقل می‌کند: «گفتم: مثل همه مادر‌های شهدا، وقتی آوردن و دفنت کردن، می‌آم سر مزارت، دسته گلی برات می‌گذارم و شب‌های جمعه هم می‌آم و برات خیرات می‌کنم. گفت: از خدا خواستم که جنازه‌ام به دستت نرسه. برای عاشق خیلی بده که چیزی ازش باقی بمونه!»
قسمت دوم خاطرات شهید «فرشاد فولادی»

اصرار می‌کرد روزه بگیرد

مادر شهید «فرشاد فولادی» می‌گوید: «ماه رمضان توی تیرماه بود. سنی نداشت. اصرار می‌کرد که روزه بگیرد. برای خوردن سحری بیدارش نمی‌کردم، اما او صبحانه نمی‌خورد. تا فشار می‌آوردم که چیزی بخورد، گریه می‌افتاد و می‌گفت: چرا بیدارم نکردی؟»
طراحی و تولید: ایران سامانه