شهید علی نقی ابونصری

شهید علی نقی ابونصری
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (1)؛

يادی از حماسه کربلا

شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... بايد از هجوم نيروها در اين روزها به اهواز ياد کرد و از دورترين نقاط ايران اکيپ اکيپ به اهواز اعزام مي شدند و گردان ، گردان به اينجا مي رسيدند . انسان به ياد حماسه کربلا مي افتد اما اين مهاجرت يک فرق با کربلا دارد

عکسهای منتشر نشده شهید "علی نقی ابونصری «1»

شهيد "علی نقى ابونصرى" در آبان سال 1341 در روستاى مهديه كازرون دیده به جهان گشود و در دی ماه 1365 به شهادت رسيد.

پاره اي از ماه

شبي در خواب ديدم ماه به صورت کامل در آسمان ظاهر شده وفضا را بسيار روشن کرده است. وقتي به آن نگريستم ديدم علي به صورت هاله اي از نور از داخل قرص ماه بيرون آمد...

کرامات شهیدان؛(77)سفارش بعد از شهادت

مراسم شهادت علي در همان جا برگزار شد. بعد از مراسم، خانواده علي وسايل خودشان را به خانه ما آوردند و گفتند چون شما تنها هستيد و اين خانه هم خيلي بزرگ است بهتر است در کنار هم زندگي کنيم. چون آنها زياد رفت و آمد داشتند، دلم نمي خواست با آنها زندگي کنم...

کرامات شهیدان؛(16) بوى پيراهن يوسف

در آن چمدان پارچه اى وجود دارد. آن را بردار و به چشم عليرضا بكش. چشم درد او خوب مى شود. در اين حالت تا سه بار پارچه اي كه بر آن عكس سه طاووس بود در نظرم آمد و غيب شد. پس از اين خواب به خود گفتم: به اين خواب ها نمى شود اكتفا كرد. اين در حالى بود كه نگرانى من از جهت چشم درد عليرضا و خونى كه از آن مى آمد روز به روز بيشتر و بيشتر مى شد...

کرامات شهیدان؛(15)لحظات بیخودى

در يكى از همين روزها كه فقط من و او در خانه بوديم با اينكه خيلى كم از حالات روحى و عرفانى خود، حتى براى من كه شريك زندگيش بودم تعريف می كرد: به من گفت در دعاى كميل هفته قبل در دانشگاه تهران حال معنوى عجيبى به من دست داد، به طورى كه از شدت گريه در وسط دعا بیهوش شدم و هيچ چيز نفهميدم...
از زبان دوست شهید

خاطره ای از دوران دانشجویی شهید ابونصری

گاهي هم مي گفت هر کسي در گروه تخريب شرکت کند يا عاشق است يا ديوانه . در حالي که خود هم عاشق بود و هم ديوانه ، آري عاشق خدا و ديوانه شهادت...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه