شهدای شهراندیشه

شهدای شهراندیشه

دیگر منتظر من نباشید و من یقین دارم که به شهادت خواهم رسید

پدر شهید «عبدالله کریمی» نقل می‌کند: «شب عملیات بدر در تاریخ بیست و دوم اسفند سال ۱۳۶۳ قبل از آغاز عملیات با منزل تماس گرفت و با اعضای خانواده صحبت کرد و در اواخر مکالمه به پدر اعلام داشت که دیگر منتظر من نباشید و من یقین دارم که به شهادت خواهم رسید؛ و در همان شب نیز به آرزوی خود یعنی شهادت در راه وطن نایل گشت.»

دلتنگی‌های یک شهید!

شهید «فیروز علیزاده میلادنو سفلی» در آخرین نامه‌اش به همسرش نوشت: «همسر عزیزم این نامه را کنار سد دربندیخانه‌ی عراق برای‌تان می‌نویسم که حدود بیست کیلومتر جلوتر از حلبچه‌ی عراق هستم. خیلی من دلم برای بچه‌ها تنگ شده است. ای کاش یک بار دیگر بچه‌هایم را ببینم.»

نامه‌ای از حال و هوای جبهه

شهید «صفرعلی زمانی» در نامه‌اش نوشته است: «به پادگان گلف سابق رفتیم و در آن جا تقسیم شده‌ایم و تمام بچه‌ها را تمام یکی یکی کردن من با ۹ تن از بچه های مسجد سلیمان در لشکر نجف اشرف هستیم از تاریخ نهم اسفند ماه 63 در این لشکر هستیم.»

تبریک تولد در نامهِ شهید روناسی

شهید «مجید روناسی» در بخشی از نامه‌اش به مناسبت تولد مادرش نوشت: «مادر عزیزم شما آنقدر زحمتکش هستید که نمی‌توان آن را بر روی کاغذ آورد به همین جهت من هم به نوبه خودم تولد شما را تبریک عرض کرده و امیدوارم در سایه و لطف خداوند منان به سر ببرید.»

از فعالان شعارنویسی و پخش اعلامیه علیه رژیم شاهنشاهی بود

در کوران تظاهرات انقلابی مردم در شهرستان شوش دانیال(ع) همپای دیگر مردم انقلابی حضوری فعال داشت و به شعار نویسی و پخش اعلامیه علیه رژیم شاهنشاهی می‌پرداخت. آنچه خواندید بخشی از زمانه شهید «احمد خیاط مقدس» است که در ادامه می‌خوانید.

اوقات فراغتش را به مطالعه‌ی کتاب می‌گذراند

از خانواده شهید «وحید جاهد» روایت شده است: «شهید، بسیار مقید به نماز و روزه‌اش بود و اعتقاد زیادی به حفظ حجاب اسلامی داشت. ایشان در دوران نوجوانی اوقات خود را با ورزش، گل کاری، حضور در کتابخانه و مطالعه‌ی کتاب می‌گذراند.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه