نوید شاهد – مصطفی احدی برادر شهید حمید احدی در کتاب " چشمهایش میخندید" میگوید: مرتضی آمده بود دنبالمان تا برای اقامهی نماز ظهر به مسجد «چهل ستون» برویم. با اصرار حمید، پسر همسایهمان اصغر اسکندری هم همراهمان آمد. ماه رمضان بود و در خانه گرسنگی را بیشتر احساس میکردیم. دلمان میخواست یک جورهایی خودمان را سرگرم کنیم تا وقت افطار برسد.