کد خبر : ۵۹۶۸۳۸
۱۱:۰۰

۱۴۰۴/۰۵/۱۵
نامه شهيد «فرهاد حسن پور»

لحظه‌های ناب طنین لالایی مادر

شهید «فرهاد حسن پور» در نامه‌ای خطاب به پدرش می‌نویسد: «ای مادر پر مهر و محبتم به خدا هر وقت به ياد تو می‌ا‌فتم، سال‌ها به عقب می‌روم و در پيشگاه با عظمت تو خود را بی اندازه حقير و کوچک می‌بينم، خود را می‌بينم که ضعيف و ناتوان در گهواره خفته‌ام و گاه و بی‌گاه ناله سر می‌دهم و خواب شيرين را بر تو حرام می‌سازم، اما تو با يک دنيا بزرگواری، گهواره‌ام را می‌جنبانی و از نازکترين تارهای دلت برايم لالایی می‌خواندی...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


نامه‌ای از غربت، سرشار از سپاس و امید

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «فرهاد حسن‌پور» یکم شهریور سال 1346در روستای گرگنا شهرستان کازرون ديده به جهان گشود. دوران کودکی را گذراند. در هفت سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی ادامه داد. سپس به کار مشغول شد. در ایام جنگ تحمیلی راهی جبهه شد و سرانجام 16 مرداد سال 1366 در شلمچه به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای گرگنا کازرون به خاک سپرده شد.

متن نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم پدر بزرگوارم سلام، از خدای توانا شادی و سلامت آن سرور ارجمند را خواهانم، اميدوارم که در سايه لطف و مرحمت پدرانه‌ات بتوانم شاهد موفقيت باشم و پیروزی را در آغوش کشم.

 من از رنجی که در راه خوشبختیم می‌کشيد سپاسگزارم و نوازش‌های آن پدر گرامی را هيچگاه فراموش نخواهم کرد. من در همه حال و همه جا به ياد شما هستم، مرا فرزندی وظيفه شناس و کوشا بدانيد، اميدوارم که همان طور که قول داده‌ام و شما انتظار داريد از بوته آزمايش سر بلند و مفتخر بيرون بيايم. درودهای گرم و مهرآميزم را بپذيريد و اميدوارم که هيچ گونه نگرانی برای شما پيش نيامده باشد.

و بگو ای مادر پر مهر و محبتم به خدا هر وقت به ياد تو می‌ا‌فتم، سال‌ها به عقب می‌روم و در پيشگاه با عظمت تو خود را بی اندازه حقير و کوچک می‌بينم، خود را می‌بينم که ضعيف و ناتوان در گهواره خفته‌ام و گاه و بی‌گاه ناله سر می‌دهم و خواب شيرين را بر تو حرام می‌سازم، اما تو با يک دنيا بزرگواری، گهواره‌ام را می‌جنبانی و از نازکترين تارهای دلت برايم لالایی می‌خواندی.

و باز می‌بينم که شب‌های دراز بر بالينم نشسته‌ای و شب زنده‌داری می‌کنی و شيره جانت را بی دريغ در اختيارم می‌گذاری.

مادر من خوب می‌دانم که هميشه برايت درد و رنج بوده ام، تو همه وقت نگران حال و آينده من بوده‌ای، به خدا من از تو شرمنده‌ام و هميشه تو را به ياد و به خاطر دارم در زندگی، تنها الهام بخش من تویی و من می‌کوشم که برای تو و پدرم فرزند خلفی باشم. به جان عزيزت قسم و سوگند با خود عهد بسته‌ام برای کشورم فردی مفيد و سودمند بوده و از راه حقيقت و راستی منحرف نشوم.

برادران عزيزم را به جای من ببوسيد و اميدوارم شاد کام و خوش و سالم باشيد و باری پدرم اگر جويای احوال اين فرزند حقيرت فرهاد حسن‌پور را بخواهيد الحمدلله سلامتی برقرار است که يکی از نعمت‌های الهی است و هيچ گونه نگرانی ندارم به جز دوری شما که اميدوارم به زودی زود ديدارها تازه گردد.

 پدرجان قرار بود که نيرو برای گردان ما بيايد و ساعت 8:30 شب 20 تیرماه 1366 بود که اتوبوس‌ها آمدند، ما همه ريختيم جلو در اتوبوس يک دفعه ديديم که جوکار، پولادی و اميدی هم به گردان ما آمدند معلوم نيست که چون آن‌ها بسيجی هستند از هم جدا شويم يا نه و اگر از هم جدا شديم در نامه می‌نويسم. مادرم، برادرانم، خواهرم و همسرم هر يک سلام می‌رسانم. والسلام.

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه