شبی ترکشِ بدنم درد میکرد، ولی دردِ دوری از جبهه بیشتر آزارم میداد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «نجاتعلی اسدی» سوم خرداد ۱۳۴۴ در روستای تازه کند از توابع شهرستان زنجان چشم جهان گشود. پدرش زکریا و مادرش بتول نام داشت. دانش آموز اول متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور داشت. چهارم خرداد ۱۳۶۱ در خرمشهر با اصابت گلوله به سر شهید شد. پیکرش را در بهشت زهرا شهرستان تهران به خاک سپردند.
در ادامه متن خاطره خودنوشت شهید اسدی را بخوانید.
آن شبِ سرد اسفند، بر روی تخت دراز کشیده بودم، ولی خواب به چشمانم نمیآمد. ترکشِ خمپارهای که ماه قبل به کتفم خورده بود، هنوز درد میکرد. اما این دردِ جسمی نبود که مرا بیدار نگه داشته بود...
پنجره اتاقم رو به حیاط باز بود. بوی نمناک خاک پس از باران، مرا به یاد سنگرهای کرخه نور میانداخت. چشمانم را که میبستم، صداهای جبهه را دوباره میشنیدم: فریاد «الله اکبر» رزمندگان، غرش خمپارهها، و نجوای دعای سربازان در تاریکی شب...
مادر از پشت در اتاق پرسید: «هنوز بیداری پسرم؟»
جوابی ندادم. چگونه میتوانستم بگویم که دلم برای جبهه تنگ شده؟ چگونه میتوانستم شرح دهم که در این گرمای خانه، سردم است؛ سردم از دوریِ خط مقدم؟
صبح همان شب، وقتی نامه اعزام را از سپاه گرفته بودم، پدر با چشمانی اشکبار گفت: «هنوز زخمهایت التیام نیافته...»
ولی من میدانستم زخمِ دوری از جبهه، از همه این ترکشها عمیقتر است. همان روز، با همان زخمهای نیمهجوشخورده، بار دیگر عازم خط شدم. این بار نه به عنوان یک سرباز معمولی، بلکه با عزمی راسختر از همیشه...
انتهای پیام/