نامه شهيد سعيد مردانی
شهيد «سعيد مردانی» در نامه‌ای برای به خانواده خود می‌نویسد: «روز يکشنبه 5 فروردین سال 1363 که از کازرون به بوشهر رفتيم شب را بوشهر خوابيديم و برای پرواز به تهران خود را آماده کرديم. صبح شد هر چه منتظر هواپيما شديم هواپيما نيامد و...» متن نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

پرواز به تهران

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «سعيد مردانی» دوم خرداد سال 1341 در آبادان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. او دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سرگذاشت.

با آغاز جنگ تحمیلی و حمله دشمن بعث به خوزستان، سعید مجروح شد و با خانواده به کازرون عزیمت کردند. پدر برای دفاع از کیان خود به آبادان بازگشت. در این مدت سعيد سرپرستی خانواده را به‌عهده داشت. پس از 8 ماه، پدر از جبهه به کازرون بازگشت.

سعيد رضايت پدر را جلب کرد و به نيروهای بسيج پيوست. یکم تیر 1361 مصادف با ماه رمضان، جهت فراگیری فنون نظامی و تاکتيک‌های رزمی به پادگان شهيد دستغيب رفت و سپس عازم جبهه نبرد شد. وی پس از دو سال حضور مداوم در جبهه 18 دی زخمی شد و پس از یک ماه تحمل درد جراحت 28 بهمن سال 1363 به شهادت رسید.

متن نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ ۖ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ
(بقره193) ترجمه آيه: و بکشيد ايشان را تا نماند آشوبی و دين از آن خداوند می‌باشد پس اگر دست برداشتند پس ستم نکنيد که ستم کردن فقط شايسته ستمکاران است.

خدمت پدر ارجمند و مادر عزيزم سلام؛ اميدوارم که حال شما خوب بوده و ناراحتی نداشته باشيد زيرا که ناراحتی شما، غم و اندوه ما را به دنبال دارد. حال من خوب است و هيچ گونه ناراحتی ندارم بجز دوری شما. بله، لابد خيلی مايليد که از سرگذشت آمدن ما به اينجا با خبر شويد. پس بيش از اين شما را در انتظار نمی‌گذارم. باری روز يکشنبه 5 فروردین سال 1363 که از کازرون به بوشهر رفتيم شب را بوشهر خوابيديم و برای پرواز به تهران خود را آماده کرديم.

صبح شد هر چه منتظر هواپيما شديم هواپيما نيامد و از قضا هوا هم طوفانی و ابر و بارانی شد. يک روز ديگر هم گذشت و ما شب را با اميد آرامش هوای صبح خوابيديم. صبح که شد ديديم هوا بدتر از روز قبل شد و ما اطمينان حاصل کرديم که هواپيما پرواز نخواهد کرد به همين دليل ساعت 9 صبح روز سه شنبه 7 فروردین سال 1363 از بوشهر با يک سواری به شيراز رفتيم و حدود ساعت 2 بعدازظهر به شيراز رسيديم.

از آنجا سريعاً خود را به پارکينگ رسانديم و به هر ترتيب که بود 2 دو نفر بليط‌‌ گير آورديم که اتوبوس ساعت 3:30 بعدازظهر حرکت کرده و فردا صبح ساعت 7 به تهران رسيديم. همين که رسيديم فوری به راه‌آهن رفتيم برای بليط قطار که آن هم گيرمان نيامد.

از آنجا به ترمينال غرب رفته و به هر صورت که بود 2 بليط برای تبريز بدست آورديم و از آنجا هم باز با سواری به مهاباد رفته و بعد به تيپ آمديم و به هر صورت که بود رسيديم و الآن در تيپ سالم و سرحال هستيم و همه چيز روال عادی خود را طی می‌کند ضمناً چند روزی که دير کرديم برايمان موجه زده و غيبت حساب نشد و هيچ مشکلی پيش نيامد. الآن که اين نامه را می‌نويسم ساعت 8:20 دقيقه روز شنبه 11 بهمن سال 1363 می‌باشد و الآن از صبحگاه آمده و صبحانه نيز خورده‌ايم ديگر عرضی ندارم و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم.

سلام مرا به تمامی اهل منزل و اقوام و دوستان از بزرگ و کوچک برسانيد و بچه‌ها را از طرف من ببوسيد. خدانگهدار. به اميد ديدار آنکه هميشه ياد شما را در دل دارد فرزندتان سعيد. 11 فروردین سال 1363 والسلام.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده