نوید شاهد – ۳۴ سال از روزی که قلعه‌جی و روستا‌های اطراف آن توسط رژیم بعث بمباران شیمیایی شد می‌گذرد، اما با گذشت این همه سال هنوز از قلب زخم خورده قلعه‌جی خون می‌چکد، دو ماه پیش بود که این زخم ۳۰ و چند ساله بار دیگر تاول زد.

به گزارش نوید شاهد کردستان به نقل از فارس؛ ساعت ۱۰ صبح اواخر اسفند سال ۶۶ به وقت روستای قلعه‌جی سروآباد است، عراق قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را برای آتش‌بس جنگ با ایران پذیرفته بود قطعنامه‌ای که ۶ ماه بعد از سوی ایران هم پذیرفته شد، غرش هواپیما‌های بعث سکوت آسمان و زمین روستا قلعه‌جی در ۲۰ کیلومتری مریوان را بر هم زده، وحشتی عجیب به جان مردم افتاده است، اهالی روستا و آواره سایر روستا‌ها و شهر‌های دور و نزدیک، همه در حال فرار به کوه‌های اطراف هستند.
هواپیما‌های رژیم بعث در آسمان می‌چرخند و بعد از دقایقی دود سفید و سیاه تمام روستا را در بر می‌گیرد، بمب‌ها یکی پس از دیگری بر سینه زمین اصابت می‌کند از ۱۰ صبح ۲۶ اسفند آن سال تا ۲ روز بعد، حدود ۳۰۰ بمب شیمیایی بر سر روستا‌های دزلی تا قلعه‌جی و بقیه روستا‌های اطراف ریزش می‌کند، بوی سیر، خردل و سبزی و پیاز سوخته همه جا را در برگرفته و نفس کشیدن برای آن‌هایی که در روستا مانده‌اند سخت شده است.
فصل خانه تکانی برای استقبال از بهار است، خانم «گلباغ» در گوشه خانه باغ مشغول شستن لباس‌هاست، هواپیما در آسمان روستا غرش آسا می‌چرخد و تحفه مرگ به زمین می‌ریزد.
بوی بد سیر و پیاز سوخته همه جا را پر کرده است، زمین خانه باغ زیر درخت گردو چاک شده و بمبی که بعد از اصابت به زمین چند تکه شده بود به اطراف پرتاب شده است آتش مهیب و بوی بد همه آن چیزی است که به خاطر دارد.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

قلعه‌جی بعد از ۳۴ سال
۳۴ سال از روزی که قلعه‌جی و روستا‌های اطراف آن توسط رژیم بعث بمباران شیمیایی شد می‌گذرد، اما با گذشت این همه سال هنوز از قلب زخم خورده قلعه‌جی خون می‌چکد، دو ماه پیش بود که این زخم ۳۰ و چند ساله بار دیگر تاول زد.
فصل برداشت محصول است، دایه عالیه و پسرش کاک برهان در باغ مشغول چیدن و جمع کردن میوه هستند خسته از کار به خانه بر می‌گردند شب از نیمه گذشته که با سوزش دستان تاول کرده‌اش از خواب بیدار می‌شود.
این زخم کهنه بعد از ۳۰ و چند سال دوباره سرباز می‌زند، زیر چشمانش هم چند تاول ریز و درشت به چشم می‌خورد، می‌گوید: همراه پسرم در همان محل اصابت بمب میوه جمع می‌کردیم بدنمان دوباره تاول زد، می‌گویند تاثیرات همان وقت است که در خاک مانده است تاثیراتی که زخم‌های چرکین و سوزناکش را ما باید متحمل شویم.‌
می‌پرسم آن روز‌ها را به خاطر دارید؟ می‌گوید: مگر می‌شود آن صحنه‌های تلخ را فراموش کرد، انگار همین دیروز بود همینکه هواپیما‌ها در آسمان روستا نمایان شد همه به سمت کوه فرار کردیم خیلی‌ها شهید شدند چهار نفر از بستگانم در آن روز شیمیایی شدند و به شهادت رسیدند.
آنچه صدام بر این مردم روا داشتند، دردی ریشه دار است، جنگ برای زخم خوردگان بمباران‌های شیمیایی هیچ وقت تمام نمی‌شود تا روز مرگ و حتی در نسل‌های بعدی ما این درد ریشه دوانده است.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

کاک برهان قادریان دیگر شاهد عینی بمباران سال ۶۶ روستای قلعه‌جی می‌گوید: کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم روز‌هایی که باید مشغول درس و تحصیل و بازی‌های کودکانه می‌شدیم سراسر با کابوس جنگ و مرگ و بمباران پرشده است، برگ‌های دفتر خاطراتش را به آن صبح زمستانی ورق می‌زند، می‌گوید" هواپیما ارتفاعش را از زمین کم و کمتر کرد در یک لحظه جسمی از زیر بال هایش رها شد و به نقاط مختلفی از روستا اصابت کرد صدایی نداشت آتش و دود و بعد از چند ثانیه هواپیما مسیر رفته را بازگشت، آتش و دود همه جا را گرفته بود، مردم صبح‌ها از ترس جان به کوه و کمر می‌زدند، روستا در آن ساعت زیاد شلوغ نبود، اما بمباران شیمیایی کار خودش را کرده بود و خیلی از خانواده‌ها را به خاک سیاه نشاند مردم فریاد می‌زدند فرار کنید شیمیایی زدند.
بعضی‌ها از سر ناآگاهی حتی به تیکه‌های بمب که روی زمین رها شده بود دست زده بودند، بدن خیلی‌ها تاول زد عمق فاجعه بر اندام برخی از مردم آنقدر شدت بالایی داشت که برای درمان به کشور‌های دیگر اعزام شدند.
پا به پایش وارد باغ و محل اصابت یکی از بمب‌ها می‌شویم، می‌گوید: این نقطه جای اصابت بمب بود فکر کنم این خاک کلا شیمیایی است، هر وقت دستمان به این خاک‌ها می‌خورد بعدش مثل آدم‌هایی که دچار سوختی می‌شوند روز‌ها بدنمان تاول می‌زند، یک ماه به خاطر همین موضوع در بیمارستان بستری بودم، همین چند روز پیش بعد از یک دوره یک ماهه بستری شدن در بیمارستان مریوان ترخیص شدم، وضعیت مادر هم که دیدی زیاد تعریفی ندارد.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

برخی اثرات شیمیایی شدن در سال ۶۶ را که روی پوست بدنش باقی مانده نشانمان می‌دهد و می‌گوید: سال‌ها از دوران جنگ تحمیلی می‌گذرد، اما در تمامی این سال‌ها کسی سراغی از ما نگرفت هیچ خدماتی دریافت نکرده‌ایم اثرات حملات شیمیایی سال‌ها و نسل‌ها بعد در وجود انسان‌ها مشخص است، اما هیچ نهاد و دستگاهی برای پیگیری این موضوع نیامده است پدر و مادر‌های ما بی‌سواد بودند، و زمانی که شیمایی شدند حتی خودشان هم از هر نوع حمایتی بی‌بهره بودند.
پدرم به خاطرات همین اثرات شیمیایی دچار مشکل جدی شده بود، در بیمارستان هم گفتند که تاثیر همان ایام است، پرونده هم برایش تشکیل دادند، اما با وجود اینکه پدرم تا یکی دو سال پیش هم در قید حیات بود خیلی پیش‌تر روی پرونده‌اش نوشته بودند فوت شده است.
از یک خانواده مهاجر در این روستا به اسم بهرامی ۸ نفر شهید شدند تنها بازمانده آن‌ها پسری بود که دست بر قضا در آن روز در روستا نبود، خانواده دایی خودم هم سه نفرشان شهید شدند، این موضوع تلخ خیلی از خانواده‌ها را داغدار کرد.
دایه عالیه رشته کلام از پسرش می‌گیرد و می‌گوید: همه به کوه‌های هجمنه و هزارخانی پناه برده بودیم، الان هم مدام تحت نظر پزشک پوست هستم ۵ سال به خاطر بیماری و مشکل حنجره همسرم زجر کشیدم کلا در رفت و آمد بیمارستان و روستا بودیم، اسامی ما را به عنوان شیمیایی کردند، ولی هیچ کاری برایمان نکردند.
کاش چشمت به همسرم می‌افتاد، این را دایه عالیه می‌گوید و در حالی که اشک از گوشه چشم‌های تاول زده‌اش پاک می‌کند ادامه می‌دهد چندین سال آخر عمرش را با درد شدید هم نفس بود.
به خاطر درد شدید در ناحیه حنجره نمی‌توانست چیزی بخورد، ماه‌ها در بیمارستان بستری بود و آخرش هم حنجره‌اش را تخلیه کردن، با بدبختی نفس می‌کشید نمی‌توانست چیزی بخورد.
عمرش دیگر به دنیا نبود با تاول‌های بمباران شیمیایی صدام به دیار حق شتافت، ولی هرگز مورد حمایت قرار نگرفتیم.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

انتظار ما از دستگاه‌های متولی این است یک بار به صورت اساسی بیایند روی مردم این روستا تحقیق انجام دهند، بخدا نیمی از مردم روستای قلعه‌جی هنوز زخمی بمباران شیمیایی سال ۶۶ هستند.
به سراغ حاج محمد حیدری می‌رویم، در خانه نبود، بنده خدا به زور و نفس نفس زنان از پایین آبادی خود را به ما می‌رساند، اینکه گذر عمر او را به این روز انداخته یا اثرات ژرف بمب‌های شیمیایی است، فقط خدا می‌داند، می‌گوید: با گذشت ۳۰ و چند سال هنوز داغی اثرات شیمیایی بر وجودم چنگ می‌زند و هر از چندگاهی از گوشه‌ای سرباز می‌زند.
با گام‌های آرام حاج محمد به سمت خانه قدیمی شان می‌رویم، پله‌های بلند و لب شکسته خانه را بالا می‌رویم، حاج محمد عصایش را همانجا دم درب ورودی اتاق می‌گذارد و به پشتی قدیمی و رنگ و رور فته اتاق تکیه می‌دهد، ثانیه خانم بعد از خوش آمد گویی دوباره صندوقچه خاطرات همسرش را به دستم می‌دهد و می‌گوید خیلی از این عکس‌ها و مدارک را بنیاد شهید در مقاطع مختلف برده‌اند.
گفتند نگهداری درست آن‌ها برای شما ممکن نیست، چند عکس باقیمانده را به دست حاجی محمد می‌دهد، عکس‌ها در میان انگشتان لرزان حاجی به زمین سر می‌خورد، عکس‌ها را به دستش می‌دهم و از او می‌خواهم اگر بخاطر دارد خاطرات آن روزی که آن عکس را گرفته برایمان بازگوید.‌
می‌گوید؛ آنقدر روز‌های تلخ و زجر آوری پشت سر گذاشتم که حتی یاد آوریش برایم سخت است، اینجا بیمارستان سوئد است، همانجا ۲ ماه برای درمان سپری کردم.
از روزی می‌گوید که جنگ آواره‌شان کرده بود و بمب‌های شیمیایی صدام، آواره‌تر، همه از ترس توپ و طیاره‌های صدام آواره کوه و کمر شده بودیم. رودخانه هم طغیان کرده بود و سیلاب شدید همه جا را به کام خود می‌کشید، اما هر طور بود از رودخانه گذشتیم و به خانه برگشتیم، روی پشت‌بام خانه ایستاده بودم، دید کامل بر روستا داشتم آن لحظه که بمب از آسمان آمد و به پایین روستا خورد را مثل همین دقیقه بخاطر دارم.
همانجا پای باغ انگور افتاد خواستیم فرار کنم دوباره مسیر رودخانه را در پیش گرفتم وقتی رسیدیم، حاج علی گفت «جمیل بیگ» رفته توی آب و مرده، خطرناکه به آب نزنیم بهتره!
چاره‌ای نبود دوباره به سمت خانه برگشتیم، درد سوختگی امانم را بریده بود، پوستم به یکباره تاول می‌زد، ماموستای روستا با دیدن وضعیتم از یکی از افراد آواره که آن وقت برای دور ماندن از بمباران به روستا پناه آورده بودند، گفت: وضعیتش خیلی بد است به بیمارستان سروآباد برسانیدش وگرنه از بین می‌رود، رفتیم سرو آباد. دست و پاهایم کاملا سوخته بود. شرایط سختی بود کسی جرات نداشت به من دست بزند، تو یک خانه سیمانی تک و تنها سه روز رهایم کرده بودند از حال و روز خودم خبر نداشتم.
تنها چیزی که به خاطر دارم یک تخته پتو را دور بدنم پیچانده بودند و بدون اینکه دستی بدنم را لمس کند به تهران اعزام شدم. دو هفته تهران بودم. دستانم کاملا سوخته بود پماد می‌زدن تا کمی آرام بگیرد، اما هیچ تغییری حاصل نمی‌شد، بعد دو هفته از طریق فرودگاه و با دو نفر دیگه از اهالی همین روستا که شرایط آن‌ها هم شبیه من بود و ۹۰ نفر دیگر که همه شیمیایی بودن به سوئد اعزام شدیم، یک سری دیگه رو هم بردن آلمان. یک نفر اهل پاوه هم همراه ما بود، می‌گفت ۶ روز جنازه‌های شیمیایی رو جمع کرده است و خودش هم شیمیایی شده بود.
تقریبا دو ماه در بیمارستان سوئد بودم همه انگشتانم به هم چسپیده بود، با جراحی از هم جدا کردند، خیلی بدبختی کشیدیم دردی که پایانی ندارد.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

سال ۶۸ درصد در تهران به عنوان جانباز ۶۰ درصد زیرپوشش حمایت و خدمات بنیاد شهید و امور ایثارگران و جانبازان قرار گرفتم، چند سال قبل بدون هیچ دلیلی حدود ۲ سال کلا مزایای جانبازیم را قطع کردند، خیلی دنبالش را گرفتیم بار‌ها همراه برادر زاده هایم به بنیاد جانبازان در تهران و ... مراجعه کردیم دوباره کمیسیون تشکیل دادند درصد جانبازیم را از ۶۰ درصد به ۲۵ درصد کاهش دادند.
ثانیه خالدی همسر حاج محمد می‌گوید: این روستا و خیلی از روستا‌های اطراف در آن ایام خالی شد، کسی جرأت ماندن در خانه را نداشت. زمانی که حاجی شیمیایی شد من همسرش نبودم، اما در طول ۱۸ سالی که شریک زندگی‌اش شده‌ام شب و روز درد دارد.
زمانی که روستا بمباران شد در روستا بودم، خیلی‌ها در آن روز شیمیایی شدند، فرزند یکی از جاری‌های خودم به شدت مجروح شد. حاج محمد به شدت شیمیایی شده بود اگرچه در آن زمان من همسرش نبودم، ولی خوب به یاد دارم، که بار‌ها و بار‌ها به استان‌های مختلف کشور و حتی کشور‌های خارج اعزام شد.
اواخر زمستان و اوایل بهار بود، مردم روستا با بمباران و هواپیما‌هایی که هرچند روز یک بار روستا را بمباران می‌کردند غریبه نبودند، اما حکایت آن روز تلخ با بقیه روز‌ها فرق می‌کرد.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

بمباران قلعه‌جی به روایت سید احمد
برگ زدن ورق‌های تاریخ و یادآوری آن روز هم برای سید احمد که حدوداً در آن زمان ۳۵ ساله بوده، آنقدر سخت است که اشک در میان چشمانش حلقه می‌بندد و دقایقی سکوت بینمان حاکم می‌شود.
آب دهانش را به سختی قورت می‌دهد و می‌گوید: ببخشید واقعا یادآوری روزی که جلوی چشمانت چند نفر از عزیزترین‌هایت پرپر شوند سخت است که با وجود گذر چندین دهه هرگز فراموش نمی‌شود.
خواهرم، خواهر زاده‌ام و چند نفر از اعضای خانواده‌ام شیمیایی شدند و به شهادت رسیدند، آن روز نزدیک به ۲۷ نفر کشته شدند و ۱۰۰‌ها نفر شیمیایی شدند، اما دور بودن روستای ما از مرکز استان موجب شد بسیاری از کسانی که شیمیایی شده بودند هرگز مورد حمایت قرار نگیرند.
از دولت آقای رئیسی انتظار داریم یک تحقیق کامل در مورد وضعیت مردم این روستا انجام دهند، تاثیرات این شیمیایی نسل‌های مختلف ما را سوزانده است.
اینجا یک نقطه یادمانی دوران دفاع مقدس است، چرا نباید به لحاظ رفع مشکلات زیرساختی مورد توجه قرار گیرد.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

غم قلعه‌جی
خودش از آواره‌هایی است که در دوران دفاع مقدس به همراه خانواده به روستای قلعه‌جی پناه آورده است، می‌گوید: سال ۵۹ از روستای «هانه گرمله» مهاجرت کردیم و به روستای قلعه‌جی پناه آوردیم.
فرقی نمی‌کرد که اهل روستا باشی یا مهاجر، بمب‌های شیمیایی صدام بر سر مردم فرود می‌آمد همه به سمت کوه‌های اطراف فرار کردیم.
از یک سو درد شیمیایی قلب و جسم مردم قلعه‌جی را چنگ می‌زد و از سوی دیگر با نبود کوچکترین امکاناتی ماه‌ها آواره کوه‌ها بودیم حتی نان برای خوردن نداشتیم.

اینجا هنوز بوی گاز خردل می‌دهد/ روایت رنج ۳۴ ساله مردم روستای قلعه‌جی

اینجا هنوز بوی خردل می‌دهد
کاک محمد دهیار روستای قلعه‌جی هم می‌گوید: روستای قلعه‌جی از روستا‌های بخش مرکزی شهرستان سرو آباد است، که در سال ۶۶ این روستا و چند روستای اطراف توسط رژیم بعث عراق بمباران شیمیایی شد ۳۰ نفر از در این حمله شیمیایی شهید و ۲۰۰ نفری هم جانباز شدند.
یک هزار و ۸۰۰ پرونده در رابطه با تاثیرات ناشی از بمباران شیمیایی توسط بنیاد شهید و جانبازان تشکیل شد، اما متاسفانه با وجود تمام تاثیرات ناگوار این بمباران شیمیایی روی جسم و روح مردم این روستا این پرونده‌ها به نتیجه‌ای نرسید.
اگر چه ۳۰ و چند سال از روزی که هلی‌کوپتر‌های رژیم بعث عراق چندین نقطه این روستا را سیبل بمب‌های شیمایی خود کرد، می‌گذرد، اما در محل اصابت یکی از بمب‌ها که جاده بین مزارع است، هنوز هم در فصل گرم سال بوی خردل استشمام می‌شود.
دهیار روستای قلعه‌جی با انتقاد از حقوق ضایع شده مردم این روستا از سوی برخی متولیان امر این حوزه گفت: قرار بود بر روی قلعه روستا با توجه به تقدیم ۳۰ شهید و ۲۰۰ جانباز یادمانی احداث شود، اما تاکنون اقدامی نکرده‌اند؛

کلام آخر...
۲۸ اسفندماه ۶۶ بمباران شیمیایی شدیدی بر روی روستا‌های قلعه‌جی تا روستای دزلی صورت گرفت و طی آن حدود ۳۰۰ بمب شیمیایی به کار رفت. تنها به روستای کوچک قلعه‌جی بیش از ۱۱ بمب اصابت کرد.
دوم فروردین ماه ۶۷ یعنی دو روز بعد از بمباران این روستا‌ها بین ساعت ۸ تا ۹ صبح روستا‌های نژمار، کانی دینار، بالک، هجرت، دکاشیخان، بهرام آباد و چند روستای دیگر مورد بمباران شیمیایی قرار گرفتند که عامل اصلی در این بمباران‌ها گاز اعصاب بود.
مردم روستای قلعه‌جی با زبان ساده درد‌هایی را که سال‌های سال است بر دل‌هایشان مانده بیان کردند مهم‌ترین خواسته آن‌ها بررسی مجدد پرونده‌های تشکیل شده‌ای است که برای تعیین میزان آسیب آن‌ها از اثرات شیمایی شدن سال‌های سال است در بخشداری سروآباد خاک می‌خورد...

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده