نوید شاهد - خواهر شهید سجاد محمدی، مهربانی، ادب و خداجویی برادرش را برجسته ترین ویژگی او دانست و گفت: او در جریان یک تمرین نظامی و اجرای عملیات چتربازی، به دیدار معبودش شتافت.

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، «سجاد محمدی» از شهیدان ناجاست که در جریان عملیات چتربازی در منطقه گیلانغرب به شهادت رسید. هم‌زمان با هفته گرامیداشت هفته ناجا، با «عدالت محمدی»، خواهر این شهید والامقام  گفت‌وگو داشته‌ایم.

گفت‌وگو با خواهر شهید ناجا که معبودش را در پرواز ملاقات کرد

خواهر شهید سجاد محمدی با بیان این‌که 5 برادر و 4 خواهر بوده‌اند؛ درباره ویژگی‌های برادر شهیدش توضیح داد: «سجاد» یکی از مهربان‌ترین برادرانمان بود. همه ما از هر جهت می‌توانستیم او را تکیه‌گاه خود بدانیم.  

وی با اشاره به این‌که شهید «سجاد محمدی» 12 سال سابقه فعالیت در زمینه ورزش‌های رزمی را داشت، افزود: او متولد سال 1369 بود و در رشته «کیک‌بوکسینگ» فعالیت می‌کرد و با علاقه‌ای که داشت توانست در این رشته مقام قهرمانی استانی را به دست آورد. در هر کاری اراده می‌کرد، حتما موفق می‌شد و آن کار را به نحو احسن پیش می‌برد. سال 1389 بعد از اخذ دیپلم، وارد نیروی انتظامی (ناجا) شد و با اینکه کم‌ سن‌و‌سال بود اما هر کسی شهید سجاد را می‌شناخت، از هر جهت قبولش داشت. 

این خواهر شهید افزود: برادرم همیشه همیار پدر و مادرمان بود. همیشه خودش را خدمتگزار آن‌ها می‌دانست. پدرم خیلی به او علاقه‌ داشت. هنگامی که در بستر بیماری بود، پدرم را به زیارت امام رضا (ع) برده بود. پدرم می‌گفت دوست دارم در آخرین لحظات زندگی‌ام، «سجاد» بالای سرم باشد. همینطور هم شد؛ ما یک سال پیش از شهادت برادرم «سجاد»، پدرم را از دست دادیم. درگذشت پدرم برایمان ضربه سنگینی بود اما «سجاد» اجازه نمی‌داد که غم بی‌پدری را احساس کنیم. همیشه به همه خواهران و برادران سرکشی می‌کرد. او تکیه‌گاه مهمی برای ما بود.

وی یادآور شد: سجاد همیشه در مهمانی‌ها و تفریحات عکس دسته‌جمعی یادگاری می‌گرفت. می‌گفت که بیایید عکس یادگاری بگیریم که این برای شما می‌ماند. گاهی با مرور این خاطرات، احساس می‌کنم که گویی شهادت به او الهام شده بود و خودش می‌دانست که قرار است خیلی زود از بین برود.

خواهر شهید محمدی درباره ویژگی‌های اخلاقی برادرش بیان کرد: با آن‌که خیلی اختلاف سنی نداشتیم، خیلی از خود گذشتگی نشان می‌داد. در همان دوران بچگی، اگر وسیله‌ای یا اسباب‌بازی داشت و می‌دانست که هر کدام از ما آن را دوست داریم، حتما آن را به ما می‌بخشید. می‌دانست که با هر کسی چگونه صحبت کند و تعامل داشته باشد. همیشه حضورش بهترین لحظات را برای ما رقم می‌زد.

وی یادآور شد: برادرم بسیار با ایمان بود و همیشه در همه کارها خدا را در نظر می‌گرفت. ادب و نزاکت او زبانزد همه بود. هیچ وقت جلوتر از بزرگترش راه نمی‌رفت و بالاتر از بزرگترش در مجلس نمی‌نشست. هیچ‌گاه در برابر بزرگ‌تر از خودش ابراز فضل نمی‌کرد و خودش را کمتر از آن‌چه بود، نشان می‌داد. اگر از من بپرسید که یک فرشته نام ببرم، من از «سجاد» یاد می‌کنم. او آن‌قدر خوب و مهربان بود که به نظرم حتی از فرشته‌ها هم بالاتر بود.

خواهر شهید محمدی توضیح داد: برادرم قانع و شکر‌گزار بود و در همه کارهایش به خداوند توکل می‌کرد. به من می‌گفت که هر وقت به خداوند توکل و مشکلاتم را به او واگذار می‌کنم،‌ مشکلاتم به راحتی حل می‌شود. همیشه در پی کسب رزق حلال بود و هرگز اجازه نمی‌داد که از مشکلات مالی یا معیشتی او آگاه شویم.

گفت‌وگو با خواهر شهید ناجا که معبودش را در پرواز ملاقات کرد

وی در خصوص معیارهای ازدواج برادرش گفت: در ملاک‌های ازدواجش، برایش معیار‌هایی که بیشتر جوانان امروز دارند مطرح نبود. انسانیت و مهربانی برایش مهمتر از داشتن زیبایی ظاهری بود. دختر برادرم سه سال و نیم بیشتر نداشت که او شهید شد. زندگی خوب و شادی در کنار همسر و فرزندش داشت و خیلی خوب هم‌دیگر را درک می‌کردند.

وی یاد آورد: برادر شهیدم ارادت خاصی به مقام معظم رهبری داشت و همواره ایشان را «آقا» خطاب می‌کرد. اسم ایشان که می‌آمد با یک عشق و ابهت خاصی نامشان را بر زبان می‌آورد. اصلا اهل غیبت نبود. وقتی متوجه می‌شد که در جمعی پشت سر دیگران صحبت می‌کنند، آن‌ها را مواخذه می‌کرد و می‌گفت همیشه نیمه پُر لیوان را ببینید و نسبت به دیگران بدببین نباشید.

خواهر شهید محمدی ادامه داد: آخرین دیدار ما در خانه پدری بود. انگار همه را برای وداع جمع کرده بود. در زادگاه پدری‌مان خیلی به ما خوش گذشت. خاطرات پدر را مرور می‌کردیم. با اینکه سجاد در دلش بغض داشت،  به ما دلداری می‌داد و می‌گفت که اگرچه پدر در کنار ما نیست ولی ما که هستیم؛ نگران نباشید! خداوند عزت زیادی به او داده بود و همواره باعث آرامش ما می‌شد. به من از علاقه اش به حضور در سوریه می‌گفت. من موافق نبودم اما می‌گفت که اگر من و امثال من نخواهیم دفاع کنیم، در خارج از مرزها نمی‌دانی چه بلایی سر مملکت ما می‌آید؟ به همسرش هم همان روز گفته بود که اگر رفتم و شهید شدم تو حتماً ازدواج کن انگار داشت وصیت می‌کرد.

وی در خصوص نحوه مطلع شدن از شهادت برادرش توضیح داد: برادرم ستوان بود و در گیلانغرب از ارتفاع دوهزار متری سقوط کرد. گویا چترش باز نشده بود. وقتی شهید شد، فرمانده‌شان با سوز دل می‌گفت که من یکی از بهترین نیروهایم را از دست داده‌ام. در شهرستان ما هر کسی ماجرای شهادت سجاد را شنید، از ته دل داغدار شد. دوستانش بعد از دومین سالگرد شهادتش به ما می‌گفتند که ما شخصیت بسیار بزرگی را از دست دادیم. روزی که برادرم به شهادت رسید، روزه بودم. دلشوره عجیبی داشتم. احساس می‌کردم که قرار است اتفاقی رخ دهد. انگار تمام غم و غصه دنیا در دلم افتاده بود. ساعت ۳ و نیمه شب بود که از طریق تلفن همراه همسرم متوجه شدیم که برادرم به شهادت رسیده است. از وقتی که برادرم به شهادت رسیده است، با یادش آرام می‌شوم. وقتی نماز می‌خوانم، برایش می‌گریم و در حین نماز و دعا به آرامش می‌رسم. من در تمام زندگی حضور شهید سجاد را در کنار خودمان می‌بینیم و واقعا این حرف که می‌گویند «شهدا زنده هستند» حرفی‌ست که ما آن را تجربه کرده‌ایم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده