روایت یک شاهد عینی از نحوه شهادت شهید "رمضانی "

یوسف علی در داخل سنگر بود که بسیار بیتاب از سنگر بیرون رفت، درحالیکه همه ما میدیدیم نوری همراه او بود ما فکر میکردیم شاید منور است وقتی با اسرار دوستان برای در امان ماندن از خیل بیشمار خمپاره به داخل سنگر آمد و با ورودش تمام سنگر روشن شد.
جلوی در ورودی سنگر دراز کشید بلافاصله خمپارهای جلوی در به زمین نشست بعد از فروکش کردن گردوخاک در کمال ناباوری یوسف را دیدم به که خون غلتیده بود بهنحویکه نیمی از سرش نبود، به شهادت رسیده بود.
مرخصی آخر انگار میدانست دررفتنش دیگر برگشتی نیست و به خانوادهاش گفته بود گوسفندی برای جنازهام پروار کنید اگر جنازهام آمد که هیچ و اگر نیامد در روز عاشورا جلوی هیئت امام حسین به یاد من قربانی کنید.
منبع: اداره اسناد و انتشارات استان خراسان شمالی