خرداد خونین بانه/ نگاهی به زندگی وخاطره شهید احمد حسن پور
شهید معظم ؛ احمد حسن پور
اوّل مهر ماه سال 1351 در روستای «ینگی کند» از توابع شهرستان مهاباد که زادگاه مادرش بود دیده به جهان گشود.میان خانواده ی متدیّن رشد و نموّ یافت .پدرش علی و مادرش هاجر نام داشت.با سپری شدن ایّام کودکی برای یادگیری علم و دانش ثبت نام گردید. دانش آموز مقطع راهنمائی بود و چند روزی بیش از امتحانات نوبت آخر سال تحصیلی 63-62 نگذشته بود که به همراه جمع کثیری از شهروندان بانه ی به شهادت رسید.
باوجوداینکه سن و سال زیادی نداشت ولی از فهم و درک بالایی برخوردار بود.همواره از انقلاب اسلامی طرفداری می کرد و به هنگام نماز در مقام دعا با دستان کوچکش از خدا پیروزی رزمندگان اسلام را طلب می نمود.
دوازده سال داشت و در مقطع راهنمائی درس می خواند.جزء دانش آموزان موفق مدرسه بود.صبح زود خود را آماده کرد تا درمراسم یوم الله 15 خرداد به یاد شهدای سال 42 حضورپیدا کند.آن روز ها ازطریق کارگری زندگی را اداره می کردم. تا محل تجمع بچّه ها را همراهی کردم .نزدیکی های ظهر صدای مهیبی سکوت شهر را در هم شکست .گرد و غبار شدیدی فضای شهر را در بر گرفت ،آنهایی که در مراسم شرکت نکرده بودند خود را به محل پارک رساندند،هر کس به دنبال گم شده خود می گشت.من هم خود را به پارک رساندم ،بچّه های معصوم در کمال مظلومیت پرپر شده بودند. سنگ فرش های پارک به خون آغشته بود.شاخ و برگ درختان تنومند پارک هم بر اثر تیر و ترکش به سوی زمین سرازیر شده بودند.گم شده ی من هم احمد بود و در کمال ناامیدی میان شهدا و مجروحین به سختی گم شده ام را پیدا کردم.رگ های پایم گرفته شد و نای راه رفتن نداشتم و در کنار جسدش زانو زدم . پیکر نیمه جانش غرق در خون بود،سرش را بلند کردم و به آغوش گرفتم.کاری جز گریه کردن از دستم ساخته نبود.مردم برای کمک به مجروحین و جمع آوری پیکر شهدا بسیج شده بودند.چند نفر از دوستان و آشنایان به یاری ام آمدند و او را به مسجد محل بردیم و در کمال نا باوری پیکر پاکش را در قبرستان سلیمان بگ بانه به خاک سپردیم. 1
............................................................................................................................
1 – از خاطرات پدر شهید (بر گرفته از پرونده فرهنگی شهید)