خردادخونین بانه/ نگرشی به زندگی وخاطرات شهیده جلیله افشاری
شهیده معظم ؛ جلیله افشاری
هیجده سال بیشتر نداشت. یازده ماه قبل از شهادت ازدواج کرد. مانند همه جوانان آرزو های دور و دراز زیادی را در سر داشت و لحظه شماری می کرد تا هر چه زودتر ثمره زندگی مشترکی که کمتر از یکسال از شکل گیری آن نگذشته بود را ببیند. همه انتظار قدم نو رسیده را می کشیدند.ماه رمضان بود . سه سال قبل از شهادت یعنی در خرداد ماه سال 60 تحصیلات مرحله اوّل تعلیمات عمومی را به اتمام رساندو دو سال در مقطع راهنمائی در مدرسه صدیقه رودباری بانه تحصیل کرد که به علت ازدواج با موافقت پدرش ، (آقای حسین افشاری) ترک تحصیل نمود.
درروز 15 خرداد سال 63 در حالی که باردار بود و هیجده بهار بیشتر از سنش نگذشته بود مظلومانه بر اثر بمباران هوایی دشمن بعثی به همراه مادرش شهیده نوش آفرین کریمی به شهادت رسید. پیکر پاکشان در گلزار شهدای سلیمان بگ بانه به خاک سپرده شد.
ماه رمضان بود. جلیله بسیار مریض بود.هر چه گفتم روزه ات را افطار بکن، قبول نکرد.نزدیکی های ظهر بود حالش بدتر شد. هر چه اصرار کردم که تو نمی توانی روزه ات را ادامه دهی، گوش نکرد. جانماز را پهن کرد تا نماز ظهر را اقامه کند ، بعد از نماز او را به دکتر بردم،در بیمارستان اجازه نداد که به او آمپول بزنند، چون می گفت ،روزه ام باطل می شود. با همان وضع به منزل بر گشتیم.نزدیکی های اذان بود ، برای اقامه نماز آماده شد و اوّل نمازش را خواند و پس از افطار با شیر و خرما دارو هایش را خورد ، این تنها گوشه ای از پای بندی شهید به احکام اسلامی بود. 1
وقتی که خواهرم شهید شد سن و سال زیادی نداشتم . امّا با سن و سال کمی که داشتم خیلی از رفتارهای او را به خاطر دارم. فکر می کنم در پایه اوّل دبستان بودم ،روزی خانم معلم به کلاس آمد و مرا صدا کرد ودر جمع بچّه ها مرا تشویق کرد.جایزه ی به من داد،بسیار خوشحال شدم ودر پوست خودنمی گنجیدم ولی موضوعی ذهن کوچکم رامشغول کرده بودکه چرا در این وقت از سال مرا تشویق کردند؟ و چراهای دیگر! تا اینکه بعد ها فهمیدم که این کار خواهرم جلیله بود برای اینکه من به درس خواندن تشویق شوم. 2
........................................................................................................................................
1 - از خاطرات آقای ناجی رحیمی همسر شهید
2 - از خاطرات نرگس افشاری خواهر شهید