بهشت برین جایش باشد / شهید فاروق رحیمی
شهید معظم فاروق رحیمی
فاروق، فرزند صالح و خاور، مورخۀ یکم فروردین ماه سال یکهزارو سیصد و چهل و چهار در روستای دادانه سنندج دیده به جهان گشود. تولد او در اولین روز فصل بهار و شکوفایی طبیعت، شور و شوق و شادی میان خانواده اش را دو چندان کرد. پدر و مادر زحمت کش او با درآمد اندک کشاورزی و دامداری در آن زمان، زندگی سادۀ خود را اداره می کردند. دوران خردسالی فاروق خیلی زود گذشت و با رسیدن به سن مدرسه، محرومیت از امکانات مالی و تحصیلی و آموزشی آن زمان روستا پدر و مادرش را از رسیدن به آرزوهایشان ناکام گذاشت و فاروق از یاد گیری سواد بهره ای نبرد. بنابراین از همان کودکی به کار و تلاش در کنار پدرش پرداخت. بعد ها در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. وی سیزده ساله بود که انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. از آن به بعد خود شاهد رویش گیاهانی هرزه به نام ضد انقلاب در اکثر نقاط کردستان، جنایات آن ها و مظلومیت مردم مسلمان و محروم منطقۀ خود بود. با رسیدن به سن انجام خدمت مقدس سربازی با آگاهی و اراده محکم در تاریخ ۱ ̷ ۲ ̷۱۳۶۳ خود را معرفی و به عنوان پاسدار وظیفه خدمت خود را آغاز نمود. او با ابراز لیاقت و شهامت در چندین عملیات پاکسازی منطقه از لوث وجود ضد انقلاب شرکت نمود و سرانجام در تاریخ ۸ ̷ ۵ ̷۱۳۶۴ در روستای میانه سروآباد و در درگیری با ضدانقلاب مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض شهادت نائل گردید. پیکر مطهر شهید فاروق رحیمی طی مراسمی باشکوه تشییع و در روستای زادگاهش به خاک سپرده شد.
از خاطرات خانم خاور کریمی، مادر شهید :
راستش دوست نداشتم که به خدمت سربازی برود. وضعیت بحرانی بود. اگرمحل خدمتش در استان های دیگرمی شد،حتما به جبهۀ جنگ با عراق او را می فرستادند. اگر سرباز پاسدار می شد می بایست در منطقۀ خودمان خدمت کند که آن هم پر از ضد انقلاب و درگیری های شدید بود. گفتم : عزیزم راضی به رفتن تو نیستم و بمان! گفت : مادر جان درست است برایم زحمت زیاد کشیده ای و با یتیمی بزرگم کرده ای. حق زیادی به گردنم داری اما ببین کشورمان حالا به من و کسانی مثل من نیاز دارد. بعد هم مگر ما فرزندان، امانت خداوند نزد شما نیستیم؟ اگر قرار باشد خدا این امانت را از شما بگیرد شکایتی دارید؟ باید خودت مرا بفرستی و روحیه بدهی. ان شاالله که بهشت برین جایش باشد.