زندگينامه و دو خاطره از شهيد فريدون رشيدي
شهید: فریدون رشیدی
فرزند:.................. محمد
ولادت:................ 5/6/1348
شهادت:.............. 15/4/1367
محل شهادت:..... چناره مریوان
نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی
محل دفن:..قبرستان روستای سرخ موسی
میان خانواده ای مذهبی و معتقد به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود پدرش کشاورز بود و از طریق کشاورزی زندگی خانواده را اداره میکرد. هفت سال بیشتر نداشت که همراه پدر در صف نماز جماعت مسجد روستا به نماز میایستاد و بعدها این عادت زیبا در وجود او نهادینه شد و نمازش ترک نمیشد.
جانماز مخصوص به خود را داشت و در کمال پاکی و در سن نوجوانی با خدای خویش به راز و نیاز میپرداخت. بعد از دوران تحصیل در مقطع ابتدائی به شهر سقز آمد و به دور از خانواده و به تنهایی زندگی کردن عادت کرده بود . فردی با تقوا و اهل مدارا بود و با اخلاق نیک دیگران را به خود جذب میکرد و درعین حال در کمال شجاعت از نظام و انقلاب اسلامی دفاع مینمود و خود را فدایی و پیشمرگ اسلام میدانست و همواره میگفت: من پیرو خط ولایت هستم و دوستان را نیز به حمایت از خط ولایت تشویق میکرد یکی از معلمین وی نقل میکند: در دبیرستان اقبال لاهوری با فریدون رشیدی آشنا شدم پاییز سال 1367 سال آخر دبیرستان در رشته علوم تجربی بود و از همان نگاه اول دیدم که خصوصیات رفتاری او متمایز از سایر دانشآموزان بود من هم با او دوست شدم و این دوستی ادامه داشت تا با هم به جبهه اعزام شدیم و در جبهه هم او بود که به دیگران روحیه میداد و در شرایط سخت میخندید و هیچگاه به خود ترس و واهمه راه نمیداد و بعدها از هم جدا شدیم تا اینکه شنیدم در میان نیروهای اعزامی در قالب تیپ 39 بیت المقدس گردان انصار الرسول او به عنوان بیسیم چی در عملیات و الفجر ده شربت گوارای شهادت را نوشیدهاند.
پدرش نقل میکرد: زمانی که به عنوان کارورز در یکی از داروخانههای شهر کار می کرد با وجود اینکه محصل بود و درآمد مستقلی نداشت هزینه دارو افراد نیازمند و بی بضاعت را شخصاً عهدهدار میشد و بعد از شهادت افراد به من رجوع میکردند و با تبریک شهادت وی از خوبیهای که در حق آنها روا دیده بود به نیکی یاد میکرند.