تاملی کوتاه در زندگی شهید عصمت الله کرمی
شهید عصمت الله کرمی (۱۳۶۱ ـ ۱۳۳۳)
نوید شاهد کردستان:"عصمت الله کرمی" فرزند "غلام" و "جانانه" در دهمین روز از خرداد ماه سال یک هزار و سیصد و سی و سه در دامان خانوادهای معطر از رایحهی دلپذیر محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در بخش سریش آباد شکفتن گرفت.
در دوران طفولیت پدرش را از دست داد و پس از پشت سر گذاشتن این دوران راهی مدرسه شد و در عرصه علم و دانش قدم نهاد. تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی به پایان رسانید؛ و بعد از آن ترک تحصیل کرد و به رانندگی مشغول شد. شهید کرمی بعد از آنکه باران پیروزی از ابرهای غیرت و آزادگی در صحیفه سرزمین خشکیده میهن جاری گشت
او همزمان با شکلگیری سپاه پاسداران در قروه به عضویت رسمی سپاه درآمد عصمتالله در منطقه کردستان در رویاروئی با عوامل ضدانقلاب و برای پاکسازی این مناطق همیشه پیشقدم بود.
پس از سه سال حضور مداوم در جبههها و مناطق عملیاتی و جهاد و ایثار در راه اسلام و انقلاب در سال ۶۱ در حالی که اولین فرزندش پنج سال بیشتر نداشت به خرمشهر، شهر خونین ایثار و مقاومت جهت مبارزه با متجاوزان بعثی اعزام شد. این فرزند صدیق امام و انقلاب در شب جمعه ۲۴/۲/۶۱ در حالی که نوای جانبخش دعای کمیل در دل و جانش طنین انداخته بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به درجه عظیم شهادت مفتخر گردید و قدرت خون سرخ مبارزانی، چون او موجبات آزادسازی خرمشهر را فراهم ساخت. مدفن گرانقدرش در گلزار شهدای سریش آباد میباشد. از شهید کرمی دو فرزند دختر و یک فرزند پسر به یادگار مانده است.
از خصوصیات اخلاقی این شهید بزرگوار خوش اخلاقی و روحیه شوخطبعی ایشان برای همیشه در یاد و خاطره خویشاوندان یادآور خاطرات خوب آن بزرگوار است.
شهید کرمی انسانی مخلص و باتقوا و دوستدار دعا و نیایش با خدا بود و ارادت خاصی نسبت به مولایش امام حسین (ع) داشت.
لازم به ذکر است که قبل از آخرین اعزام ایشان به جبهه یکی از آشنایان رزمنده از ایشان میخواهد که وصیتنامهاش را به او بدهد، اما ایشان اظهار میدارد: "اگر خداوند نظر لطفی به من کرد و به من توفیق شهادت در راهش را عنایت کرد خون من نشانه راه من و گواه بر وصیتنامه من است. "
آن دم کـه ز خون وضــو میکردم
دانی ز خــدا چه آرزو میکردم
ای کاش مرا هزاران جان بود به تن
تا آن همه را فدای او میکـردم
عشق حسینی
از خصوصیات اخلاقی شهید کرمی، همین بس که خوش خلقی و شوخطبعی ایشان در یاد و خاطرة نزدیکان و سایرین مانده و یادآور آن بزرگوار است.
در بیشتر مأموریتها که شهید کرمی هم حضور داشتند گل سرسبد سنگرها میشدند، چون همه بچهها را خوشحال و خندان میکرد. نمیتوانست ببیند که رزمندهای ناراحت و غمگین است (همرزم شهید).
شب عاشورا، حضرت همه اصحاب و اهل بیت را جمع کرد. فرمود: اینها تنها با من کار دارند و فقط مرا میخواهند من بیعت را از شما برداشتم و شما آزاد هستید که بروید. هر کدام از اهل بیت و اصحاب در دفاع از حضرت جملات بسیار بلندی گفتند. نهایتاً وقتی معلوم شد که اینها ماندنی هستند. حضرت فرمود: پس بیائید و جایگاه خود را در بهشت بنگرید و بدانید که شما با شهادت به چه منزلتی خواهید رسید. از آن لحظه به بعد که شوق شهادت، همه را به شوخطبعی مبتلا کرد دیگر کسی را قدرت خوابیدن نبود. زمزمههای عجیبی از لشکر امام به گوش میرسید. یکی قرآن میخواند یکی دعا میکرد، یکی نماز میخواند، اما عجیب این بود که یک عده به شوخ طبعی و مزاح، اوقات میگذراندند با هم میگفتند و میخندیدند. انگار که اینها نیستند که فردا بدنهایشان به زیر سم اسبان خواهد رفت و عجیبتر از همه این بود که در میان لشکر حضرت، پیرمردی که بسیار کمحرف بود و در طول زندگانی اهل شوخ طبعی و مزاح نبود ولی بطور باورنکردنی او، شب عاشورا مزاح میکرد و میخندید.
کسی جلو آمد و گفت: آقایان، مگر شما فردا کشته نمیشوید، پس خنده و مزاح برای چیست؟ یکی جواب داد تو که خودت جوابت را گفتی، چون فردا به شهادت میرسیم. در شوق شهادت چارهای جز خندیدن نمیبینیم و واقعا ًهم مزاح و شوخ طبعی قبل از شهادت بسیار عاقلانه و حکیمانه است.
عاقلانه است چرا که در آستانه پیوند به ابدیتاند در آستانه یک زندگی راحت و بدون درد و رنجاند و، اما حکیمانه است چرا که به دیگران بفهمانند که شهادت چیست؟ شهادت افتخار است، شهادت نعمت است و شهادت اوج تحویل گرفتن خداست و شهید عصمت الله کرمی با شوخ طبعی و خندههای آرام خود این پیام را به ما رساندند کهای مردم بدانید که تفکر ما نسبت به شهادت اینگونه است که نه تنها از مرگ نمیترسیم بلکه مرگ در راه خدا را با خنده و مزاح استقبال مینمائیم.