نگاهي به زندگي پاسدار شهيد محمد ويسي
در اول فروردين ماه سال 1340 ، درروستاي «برودر » از توابع بخش «كلاترزان » شهرستان «سنندج » در خانواده اي متدين ديده به جهان هستي گشود. پس از طي دوران كودكي در زادگاهش، وارد مدرسه شد و تا پايان مقطع ابتدايي، با موفقيت به تحصيل پرداخت. فقدان امكانات آموزشي در روستا، محمد را از ادامه ي تحصيل محروم كرد. او پس از آن، به كشاورزي
روي آورد و در كنار پدر به کار پرداخت.
او هفده ساله بود كه خروش امامش را شنيد و به جمع پيروان او پيوست و با حضور مداوم در راهپيمايي ها و تظاهرات ها، دوش به دوش ديگر هم وطنان خود، به اداي دين پرداخت.
با حضور عناصر ضدانقلاب در منطقه، به دفاع از انقلاب اسلامي پرداخت. در اواسط سال 1358 ، بر اثر فشارها و تهديدهاي عناصر ضدانقلاب، مجبور به ترك ديارش شد و در شهر سنندج سكني گزيد.
در اوايل سال 1359 ، همزمان با شروع پاكسازي شهر سنندج توسط رزمندگان اسلام، به جمع ياران انصار و مهاجر خود پيوست و كسوت سبز پاسداري را بر تن كرد و سلاح دفاع از اسلام وانقلاب اسلامي را بر دوش گرفت و به مصاف دشمنان رفت و حماسه هاي فراواني را خلق كرد.
زن عموی شهید در مورد روحیات محمد می گوید: «يك روز با عجله به منزل برگشت، خودش را آماده كرد.
گفتم: محمد! قرار است به جايي بروي؟ گفت: در ارتفاعات «كره ميانه » درگيري است، قرار است به كمك نيروهاي اسلام برويم. گفتم: اين كار را نكن، بمان، آن جا منطقه ي خطرناكي است. خنديد و گفت: حتماً بايد بروم، شما هم نگران نباشيد، ان شاءالله اتفاقي نخواهد افتاد. چند روز ازاو بي خبر بودم. تعدادي از دوستانش از مأموريت برگشتند، از آن ها خبر محمد را
گرفتم. گفتند: هنوز درگيري وجود دارد، محمد به روستاي «توت سوران » اعزام شده است.
سه روز بعد از اين موضوع، چند نفر از دوستانش او را به منزل آوردند. پايش بر اثر اصابت تير زخم عميقي برداشته بود. وقتي او را ديدم، شروع كردم به داد و فغان. گفت: شما را به خدا، آرامتر، گريه و زاري نكنيد، دوست ندارم كسي بفهمد من مجروح شده ام. با سر و صدا، دشمن را خوشحال نكنيد. هركاري كردم براي مداوا به بيمارستان نرفت. گفت:
دوست ندارم دشمن متوجه مجروح شدن من شود. آخرش هم مجبور شديم، پزشك را به منزل بياوريم. صبر عجيبي داشت، تا روزي كه كاملاخوب نشد، از منزل بيرون نرفت.
روزي هم كه از منزل خارج شد، به سر كارش در گردان برگشت .»
محمد در اكثر عمليات هاي پاكسازي منطقه حضور داشت. اين جوان مخلص، پس از پنج سال مجاهدت و تلاش، سرانجام در روز بيستم ارديبهشت ماه سال 1363 ، در خيابان انقلاب «سنندج » توسط کوردلان ضدانقلاب ترور شد.
یادش گزامی باد