نگرشي به زندگي شهيد اسدالله سردارزاده
پنجم مرداد ماه سال یک هزار و سیصد و سی و چهار در یکی از روستاهای شهرستان بیجار گروس از توابع بخش «چنگ الماس» دهستان خسروآباد به نام «رحمتآباد» میان خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود.
پدرش «ناصر» و مادرش «صراحی پورچراغ» نام داشت. در کانون گرم خانواده و کنار انسانهای مؤمن و معتقد به دین مبین اسلام پرورش یافت و ایّام کودکی را پشت سر نهاد.
با رسیدن به سن هفت سالگی، در زادگاهش تحصیلات ابتدایی را تا پایهی ششم نظام قدیم به اتمام رسانید و با محرومیّت از ادامهی تحصیل در کنار پدر و سایر اعضای خانواده به کار در مزرعه مشغول شد.
سال یک هزار و سیصد وپنجاه و دو در سن هجده سالگی به خدمت سربازی فرا خوانده شد و به هنگام گذراندن خدمت نظام وظیفه در آموزشگاه حرفهآموزی پادگان موفّق به اخذ گواهی مهارت در رشتهی جوشکاری گردید و پس از فراغت از خدمت سربازی از طریق جوشکاری امرار معاش مینمود.
در همان دوران جوانی رشید و بیباک بود و به تقوای و دینداری در بین جوانان ده شهرت داشت.
با
فراگیر شدن قیام مردمی علیه حکومت ستمشاهی در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت به
رهبری امام خمینی(ره) از مدافعین انقلاب اسلامی بود و با انگیزهی
پاسداری از انقلاب نوپای اسلامی، پس از شکلگیری گروههای خودجوش مردمی در قالب
کمیتههای انقلاب اسلامی سلاح را به دوش گرفت و به حراست از دستآوردهای انقلاب
اسلامی پرداخت و در تأسیس سپاه پاسداران انقلاب جز اوّلین کسانی بود که لباس سبز
پاسداری را به تن کرد.
سال یک هزار و سیصد وپنجاه و هشت شهر بیجار، خطّ مقدّم رزمندگان سپاه اسلام محسوب میشد و بیشتر روستاهای بیجار که در مسیر دیواندره و سنندج قرار داشت در تصرّف ضدّ انقلاب بود و یکی از پایگاههای ضدّ انقلاب در روستای نجفآباد و در یکی از مدارس روستای نجفآباد به عنوان پایگاه نظامی قرار داشت.
با حملهی شبانهی سپاه بیجار، به پایگاه ضدّ انقلاب در نجفآباد واقع در بیست و پنج کیلومتری شهر بیجار گروهکها مجبور به عقبنشینی شدند و تقریباً بدون مقاومت پایگاه نجفآباد را ترک کردند. کار تعقیب ضدّ انقلاب آغاز شده بود و رزمندگان سپاه اسلام در کمال شجاعت عرصه را بر دشمن تنگ کرده بودند.
اسدالله سردارزاده به عنوان خدمهی کالیبر پنجاه بیمحابا و با دل دریایی، دل به دریا زده بود تا منطقه را برای همیشه از لوث عوامل ضدّ انقلاب پاکسازی کند که در نزدیکی روستای نوبهار بر اثر اصابت گلوله منافقین کوردل و مزدوران استکباری شربت گوارای شهادت را نوشید و دو روز بعد از شهادت در هفتم اردیبهشت ماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه در میان حزن و اندوه فراوان مردم قدرشناس بیجار و منطقهی گروس تشییع و پیکر پاکش در قبرستان عمومی زادگاهش روستای رحمتآباد مأوا گرفت.