خداحافظي نمي كنم چون دوست دارم به زودي برگردم
شهيده كوكب ده ده جانـي
در سال 1324 در شهر قروه ديده به جهان گشود ميان خانواده اي
متدين ومعتقد به شريعت اسلام ناب محمدي (ص) ودر چنين فضايي رشد ونمو يافت پدرش محمد
عيسي ومادرش سلبي ناز نام داشت در همان سن
نوجواني ورسيدن به سن تكليف در انجام وظايف وتكاليف شرعي كوشا بود
پدرش نقل مي كند
با وجود سن وسال كم تمام ماه رمضان را روزه مي گرفت ودر ساير ايام هم بعضي ازروزها
را روزه مستحبي مي گرفتند و به اقامه نماز اول وقت مقيد بودند
سال 1342 ازدواج نمود همسرش حاج تقي قنبري از افراد مؤمن وبا تقواي شهر بود و اولين ثمره زندگي مشتركشان((مريم)) در بهار سال 1343 متولد شد ومايه رونق زندگي آنان شد فرزندان ديگر(حجت ‘ فريبا‘ محمد رضا و سجاد) يكي پس از ديگري به جمع خانواده اضافه شدند سال 1365 در موسم حج توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرد و مناسك حج را در ماه ذي الحجه بجاي آورد. وبه هنگام بازگشت از سفر در كنار خانه خدا با خود مي گفت: خداحافظي نمي كنم چون دوست دارم به زودي برگردم دو ماه بعد از بازگشت سفر معنوي وزيارت خانه خدا در يك روز زمستاني همه ي اهل خانه دور هم جمع شده بودند. حجت دانشجو بود ودر همدان درس مي خواند و به خانه برگشته بود تا خود را براي امتحانات آماده كند، سجاد سيزده ساله دانش آموز مقطع راهنمايي بود و فريبا هم در دبيرستان درس مي خواند ساعت نزديكي هاي پنج بعد از ظهر روز جمعه هواپيماهاي رژيم بعث عراق سكوت شهر را درهم شكستند آنها آمده بودند تا از مردم انقلابي وخدا جويي شهرستان قروه كه درهمان روز در صفوف به هم پيوسته در راهپيمايي 22 بهمن ماه در سال 1365 شركت كرده بودند انتقام بگيرد در اين انتقام ناجوانمردانه كوكب ده ده جاني شير زن قروه اي شربت گواراي شهادت را نوشيد وفرزند دلبندش سجاد هفتاد درصد سلامتي خود را تقديم نظا م و انقلاب نمود وامروز نام او در كنار جانبازان هفتاد درصد دفاع مقدس مي درخشد و حجت و فريبا وديگر اهل خانه هم از تير وتركش هواپيماي دشمن بي نصيب نماندند وامروز جاي تيرو تركش آن روز تلخ به يادگار مانده است و از مقاومت و ايستادگي ملت سر بلند ايران اسلامي حكايت ميكند . مزار مطهر آن مادر فداكار در گلزار شهداي قروه زيارت گاه ارادتمندان مكتب شهيد و شهادت است.