نگاهي به زندگي شهيد عباس تركمندي
در روستای شبرتو از توابع بخش چنگ الماس در چند کیلومتری شهرستان بیجار گروس متولّد شد. پدرش قربانعلی و مادرش هدی بهرهمندی نام داشت.
پنجم تیر ماه سال یک هزار و سیصد و سی و یک به کانون گرم خانوادهی روستایی گرمای دیگری بخشید با شور و شعف خاصّ و با عشق به سقای دشت کربلا، علمدار باوفا و قمر بنیهاشم حضرت عباس بنعلی(ع) نام زیبای عباس را برای نوزاد نو رسیده انتخاب کردند عباس در فضای پاک روستا و تحت تربیت و سرپرستی پدری دلسوز و مادری پاک دامن رشد و نمو یافت و دوران طفولیّت را پشت سر نهاد، با رسیدن به سن هفت سالگی در همان زادگاهش تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانید و در کنار رفتن به مدرسه در کارهای کشاورزی و دامداری کمک کار سایر اعضای خانواده بود به علّت عدم امکان ادامه تحصیل در روستا ترک تحصیل کرد و در روستا به فعّالیّت پرداخت، در سن هجده سالگی به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد و پس از دو سال انجام خدمت سربازی در ارتش به زادگاهش بازگشت و به شغل قبلی خود که همان کار در مزرعه بود ادامه داد و در کنار کار زراعت به رانندگی هم اشتغال داشت.
در سال یک هزار
و سیصد و پنجاه و شش یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره)
ازدواج نمود و در بهمن ماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت همزمان با شکست رژیم
ستمشاهی اوّلین فرزندش بتول دیده به جهان گشود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تحمیل جنگ هشت ساله به کشور نوپای اسلامی و از سوی شرارت گروهکهای ضدّ انقلاب در منطقه کُردستان احساس تکلیف کرد و با انگیزهی دفاع از اسلام و انقلاب لباس سبز پاسداری را به تن کرد و از سوی سپاه پاسداران بیجار به مناطق عملیاتی کُردستان اعزام گردید پس از ماهها ایثار و فداکاری و حضور در صحنههای مختلف کارزار و درگیری زمستان سال یک هزار و سیصد و شصت و یک به عنوان راننده مسئولیّت سوخترسانی به پایگاههای عملیاتی را عهدهدار بود که در شانزدهم بهمن ماه همان سال در یکی از مأموریتهای اعزامی در جاده سنندج بر اثر سانحه تصادف به درجه رفیع شهادت نائل آمد و دومین فرزندش زهرا یک ماه بعد از شهادت دیده به جهان گشود. دختری که هرگز سیمای پدر را ندید.
شهید عباس ترکمندی در وصیّتنامهی خود که بیشتر دربارهی امور شخصی است با نام خدا و سوره والعصر آغاز و با آیه استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» پایان میدهد و دو بیت شعر ذیل زینت بخش وصیّتنامه اوست.
هر شب به دل غمزده سودای تو باشد
گر جلوه کنی یا نکنی میل تو باشد
امّا چه کنم میل تماشای تو دارم
یا مهدی یا مهدی جان