مروري به زندگينامه شهيد اسدالله قائم پناه
تربیت یافتهی
مکتب امام حسین(ع) بود و با تمام وجود به راه سیّد و سالار شهیدان عشق
میورزید.
دفترچهی یادداشتش مملوّ و سرشار از اشعار فارسی و آذری بود که شعرا در وصف شهدای کربلا سروده بودند و او جمعآوری کرده بود.
هر وقت فرصتی دست میداد دفترچه را باز میکرد و با نوحهسرائی و خواندن اشعار یادداشت شده حال و هوایی پیدا میکرد و با همین سوز و حال بود که همواره میگفت اگر شهید شدم برای من گریه نکنید، بلکه برای مظلومیّت فرزند رسول خدا(ص) که تنها و بییاور او را تشنهلب به شهادت رساندند گریه کنید.
سوم خردادماه سال یک هزار و سیصد و سی و پنج در روستای «پیرتاج» از توابع بخش چنگالماس شهرستان بیجار گروس متولّد شد. میان مردمانی پاک و متدیّن به دین مبین اسلام که با تمام وجود به رسول گرامی اسلام(ص) و اهل بیت آن حضرت عشق میورزیدند در چنین فضایی رشد و نمو یافت.
پدر بزرگوارش «حاج عبدالله» به دینداری معروف بود و بعد از شهادت فرزندش وقتی از او سوال کردند چه درخواستی از نظام و انقلاب دارید؟ اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: من شرمندهی امام خمینی(ره) هستم، چون کاری از دستم ساخته نیست تا برای انقلاب انجام دهم و مادرش «حدیقه شاهمرادی» نام داشت.
با سپری شدن ایّام طفولیّت، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رسانید و چون شرایط ادامهی تحصیل در روستا فراهم نبود، در تحصیل علم به همان مقطع ابتدایی اکتفا نمود و در کنار پدر به کار باغداری و کشاورزی پرداخت. در ایّام نوجوانی میان همسن و سالانش، او سرآمد همه بود و در بین مردم از مقبولیّت خاصّ برخوردار بود و در احترام به بزرگان روستا همواره پیشقدم بودند و برای والدینش احترام ویژهای قائل میشد.
سال یک هزار و سیصد و پنجاه و به خدمت سربازی فراخوانده شد و پس از دو سال دورهی سربازی در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و شش با ترخیص از خدمت به زادگاهش برگشت.
سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت در روستا او از مدافعین انقلاب اسلامی بود و از بنیانگذار انقلاب و آرمانهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی طرفداری مینمود و مردم را به طرفداری از انقلاب اسلامی و قیام علیه رژیم ستمشاهی دعوت میکرد.
با پیروزی
انقلاب اسلامی، جز اوّلین کسانی بود که سلاح به دوش گرفت تا از انقلاب نوپای
اسلامی پاسداری نماید و در سپاه بیجار به فعّالیّت پرداخت.
در طول قریب به چهار سال خدمت صادقانه در سپاه بیجار و حضور فعّال در چندین عملیات و درگیری به شهرستان سقز اعزام گردید و در شهر سقز او فرماندهی پایگاه عملیاتی بود و به عنوان فرماندهی گروه ضربت در هر جا خطری احساس میشد و عوامل ضدّ انقلاب حضور پیدا میکردند گروه ضربت مأموریّت مییافت تا ضدّ انقلاب را سرکوب نماید و نگذارند مزدوران وابسته به استکبار جهانی امنیّت مردم را خدشهدار کنند.
او سرانجام پس از سالها ایثار و ازخودگذشتگی در یکی از مأموریتهای محوّله در یک شب سرد زمستانی(1/11/61) در اطراف شهر سقز شربت گوارای شهادت را نوشید و به یاران شهیدش پیوست.
از این دلاور مرد عرصهی ایثار و فداکاری و پاسدار رشید اسلام یک فرزند پسر به یادگار مانده است.