نگاهي به زندگي شهيد عبدالله عبدي
فرزند:.................. محمد امین
ولادت:................ 1/1/1332
شهادت:.............. 19/10/1363
محل شهادت:..... منطقه سقز
نحوه شهادت:..... بر اثر کمین ضد انقلاب
محل دفن:........... رو.ستای کسنزان
در روستای کسنزان از توابع بخش سرشیو سقز دیده به جهان گشود. پدرش محمدامین و مادرش فاطمه نام عبدالله را برای او برگزیده بودند.
پس از سپری شدن دوران طفولیت در همان روستا در حد خواندن و
نوشتن تحصیل علم کرده بود. شغل غالب مردم روستا کشاورزی و دامداری بود و او هم با
پشت سر نهادن دوران خردسالی در کنار سایر اعضای خانواده به همین امور اشتغال ورزید
در جوانی ازدواج کرده بود و ثمره زندگیاش دو فرزند بود مرضیه دخترش و پسرش سردار
نام داشت.
در سال 1362 در روزهایی که بیشتر مناطق کردنشین کردستان به ویژه مناطق
روستایی در اشغال گروهکهای ضد انقلاب بود به هنگام استقرار پایگاه سپاه در روستا
که با همکاری و مشارکت خود مردم وظیفه تامین امنیت روستا را عهده دار بودند به
عنوان پیشمرگ مسلمان کرد در همان پایگاه مشغول به فعالیت شد از همان دوران نوجوانی
در انجام فرایض دینی بسیار کوشا بود و همواره دیگران و اهل خانه را نیز به انجام
واجبات الهی تشویق میکرد. با وجود تهدیدات زیاد ضد انقلاب شجاعانه از اسلام و
انقلاب اسلامی دفاع میکرد، اگرچه بارها خانوادهاش مورد آزار و اذیت قرار گرفت
اما او استوارتر از گذشته به فعالیت خود ادامه میداد در چندین عملیات و درگیری
چریکی حضور پیدا کرد و شبی که ضد انقلاب به پایگاه روستا حمله کرد به همراه تنی
چند به خوبی از پایگاه دفاع نمود و سخت حمله دشمن را پاسخ دادند تا جایی که گروهکها
پا به فرارگذاشتند و یکی از آنها در همین درگیری به دست رزمندگان سپاه اسلام کشته
شد در یکی دیگر از درگیریها وقتی که دید ضد انقلاب به خاطر یک انگشتری انگشت
همرزم شهیدش شهید بیگلری از شهدای مهاجر را قطع نمودهاند سخت برآشفت و همواره از
این خاطره به عنوان یک خاطره تلخ و فراموش نشدنی یاد میکرد و زمانی که اطرافیان
به جهت شرایط سخت منطقه و اذیت و آزار گروهکها که امنیت را از مردم به ویژه
خانواده پیشمرگان مسلمان کرد و نیروهای بومی منطقه گرفته بودند از سر خیر خواهی از او میخواستند که از ادامه
فعالیت در سپاه کناره گیری نماید با بیان شهادت مظلومانه همرزمان شهیدش و با اشاره
به سلاحی که در دست داشت میگفت تا آخرین نفس این اسلحه را زمین نخواهم گذاشت و
سرانجام پس از ماهها خدمت صادقانه و کمک در تامین رفاه مردم محروم منطقه و
مایحتاج عمومی آنها به هنگام بازگشت از شهر سقز و در مسیر راه روستا، حوالی روستای
عرب لنگ خودرو حامل آنها بر اثر کمین ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت و با پرتاب
چندین نارنجک و آرپی چی به همراه تنی چند از رزمندگان سپاه اسلام مظلومانه به
شهادت رسید و پیکر پاکش در روستا به خاک سپرده شد.
در وصیت نامهاش با تأکید
فراوان از والدینش خواسته بود تا بچههایش را در مدرسه ثبت نام کنند تا حقیقت را
بیابند و در فراز دیگری نوشته بود:" سعی کنید بچه را به کلاس قرآن بفرستید تا
با کتاب محمد رسول الله(ص) آشنا شوند"
و همسرش پیروزه اسعدی میگفت در توصیههایی که به من میکرد همواره همین خواسته را که در وصیت نامه هم نوشته بود مطرح مینمود و از همان روزهای اول که سلاح به دوش گرفت خود را برای شهادت آماده کرده بود.