مروري كوتاه به زندگي شهيد سيد سعيد احمدي
بسیار رئوف و مهربان بود. در بین جوانان روستا به دینداری شهرت داشت. او نه تنها در خانواده، بلکه در میان روستا هم از محبوبیّت خاصّ برخوردار بود. با تمام وجود به امام و انقلاب اسلامی عشق میورزید و با وجود سن و سال کم و سکونت در روستا خیلی زود با آرمانهای معمار کبیر انقلاب اسلامی آشنا شد و در مسیر انقلاب اسلامی قرار گرفت.
سیّد سعید احمدی فرزند «سیّد جلیل» و «سیّد فرخ» زمانی در نهم خرداد ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و چهار در روستای آلهکبود از توابع بخش چنگ الماس و دهستان خسروآباد بیجار گروس پا به عرصهی گیتی نهاد.
در روستایی که مردمانش از طریق کشاورزی و باغداری امرار معاش میکردند و غالب ساکنین آن از سادات بزرگوار بودند. میان خانوادهی متدّین و تحت سرپرستی پدری دلسوز و مادری مهربان و در فضای پاک ایّام طفولیّت را پشت سر نهاد و با رسیدن به سن هفت سالگی در مدرسه روستا ثبت نام گردید و با موفّقیّت تحصیلات ابتدائی را به پایان رسانید. در همان دوران تحصیل در مقطع ابتدائی با حضور در کلاسهای قرآن کریم با این کتاب حیاتبخش و آیات نورانی آن آشنایی پیدا کرد.
به علّت عدم امکان ادامه تحصیل در روستا و مشکلات معشیتی از ادامهی تحصیل بازماند و همچون سایر همسن و سالانش در کنار پدر و سایر اعضای خانواده مشغول به کار شد.
نوجوانی بیش نبود که با اتمام فصل کار در روستا برای کمک به معشیت خانواده به تهران میرفت و بعدها در شهر قم مشغول به فعّالیّت شد. در شهر قم با آرمانهای امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی آشنایی یافت.
با عشق و علاقهی خاصّ از انقلاب اسلامی طرفداری میکرد و هر گاه به روستا مراجعت مینمود از امام و انقلاب برای مردم روستا سخن میگفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی همواره دغدغهی پاسداری از انقلاب اسلامی را در دل داشت و به علّت سن و سال کم از پذیرش وی در سپاه خودداری میکردند و در نهایت با اصرار زیاد و انگیزهی دفاع از اسلام و انقلاب در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه لباس رزم به تن کرد و در صف سبزپوشان سپاه قرار گرفت.
سرانجام پس از چندین ماه فعّالیّت در سپاه و حضور در چندین عملیات و درگیری شانزدهم آذر ماه سال یک هزار و سیصد و شصت در حالی که شانزده بهار بیشتر از زندگی را تجربه نکرده بود، در روستای کوپهقران از توابع شهرستان تکاب به دست مزدوران استکباری شربت گوارای شهادت را نوشید و پیکر غرق به خونش پس از تشییع در میان حزن و اندوه فراوان در زادگاهش به خاک سپرده شد.
این شهید والامقام در وصیّتنامهی کوتاهش از پدر و مادرش میخواهد در صورت افتخار شهادت سادهترین تشییع جنازه را برایش برگزار کنند و در ادامه از آنان میخواهد تا برای او گریه نکنند و توصیّه میکند تا سر قبرش قرآن بخوانند و در پایان چنین مینویسد هر کجا خود میدانید و قسمت شد مرا دفن کنید و همیشه گوش به فرمان رهبر (امام خمینی(ره)) باشید، دستورات امام را از جان و دل اجرا کنید.
... خواهرم! سعی کن همیشه حجاب اسلامی را رعایت کنی و یک خواهش دیگر دارم و آن این که سعی کن قرآن را یاد بگیری.
برادران! سعی کنید اسلام را فراموش نکنید و هیچ گاه و در هیچ وضعیّتی نماز را ترک ننمائید.
... خودتان بهتر میدانید از مال دنیا چیزی ندارم قابل ذکر باشد جز این وصیّتی ندارم.
پاسدار سیّد سعید احمدی