خاطراتي از روحاني شهيد ماموستا ملا حيدر فهيم
شهید ماموستا ملاحیدر فهیم
شهید ملاحیدر فهیم از علمای بنام کردستان در ششم آذر ماه سال 1281 هجری شمسی در روستای آویهنگ از توابع بخش ژاورود شهرستان سنندج درخانواده ای مذهبی ومتدین به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم ملا نظام الدین و مادرش نورجهان نام داشت میان خانواده ای روحانی رشد و نمو یافت و با رسیدن به سن یادگیری علم و دانش در محضر پدر و
بزرگانی همچون ملا عبدالله کانی ، ملا عبدالله مهابادی ، ملا عبدالعظیم مجتهد و ملا حبیب الله روحانی کاشتری به کسب علم ودانش و معرفت و علوم اسلامی پرداخت و مدتی را برای تکمیل آموخته هایش به اربیل عراق سفرکرد ، به زبان عربی کامل تسلط داشت و در زمینه اصول و فقه امام شافعی به مرتبه والای استادی رسید.در سال 1313 با کسب اجازه افتاء و تدریس از استادش ملا حبیب الله روحانی که درجه علمی وی به تائید وزارت معارف و اوقاف نیز رسیده بود بعنوان روحانی و امام جمعه و جماعت به راهنمایی و هدایت مردم اهتمام ورزید و درهمان سال به امر مقدس ازدواج هم اقدام کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و سه دختر می باشد.
در کنار تدریس احکام و علوم قرآنی و اقامه نماز جمعه و جماعت پاسخگوی مسائل فقهی و شرعی مردم بود و از طریق کار در مزرعه و باغداری امرار معاش می کرد و بدینسان دیگران را به کار و تلاش تشویق می نمود. سال 1335 توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کرد و حج ابراهیمی را بجای آورد همواره خانه او مامن و ماوای کسانی بود که برای حل مشکلاتشان به او رجوع می
کردند و او با آغوش باز پذیرای آنان بود وکسی نا امید ازخانه او بیرون نمی آمد او همواره خودراخدمتگزار مردم می دانست و درکمال تواضع و فروتنی با مردم منطقه نشست و برخاست داشت . سال 1342 با تاسی از معمار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی)ره( انقلاب سفید را انقلاب سیاه می نامید و مردم را نسبت به مسائل روز آگاه می ساخت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به فعالیت خویش ادامه داد و برای عمران و آبادانی منطقه و تامین نیازهای مردم با خدمتگزاران مردم در دستگاههای اجرای همکاری می کرد و لحظه ای از کمک به مردم محروم روستا غافل نبود و سرانجام پس از عمری زندگی با عزت و خدمت صادقانه در شب تاسوعای حسینی شب هنگام گروهکهای ضد انقلاب او را به همراه تنی چند از اهالی روستا بی دفاع دستگیرمی نمایند و پس از سیزده روز اسارت و شکنجه در هشتم آبانماه سال 1362 در روستای گوریچه از توابع مریوان شربت گورای شهادت را می نوشد و در سن 81 سالگی به آرزوی دیرینه اش که همانا شهادت در راه خدا بود دست یافت .
آرزوی وصال
ملا سید اشرف حسامی از شاگردان شهید ملا حیدر فهیم که چندین سال در محضر وی کسب فیض نموده و تا زمان شهادت ارتباط خود را با استادش هیچ وقت قطع نکرده بود نقل می کرد
: شهید ملاحیدرفهیم در صحبت هایش در جمع دوستان می گفت: همواره در زندگی سه آرزو داشتم ، آرزویم این بود با لباس روحانیت وخدمت به دین مبین اسلام وشریعت محمدی )ص( را به تن داشته باشم که خداوند این توفیق را نصیبم کرده است ودومین آرزویم زیارت خانه ی خدا بود که درمیان سالی به این آرزو رسیدم و آرزوی دیگر شهادت در راه خداست و مداوم می گفت گمان نمی کنم به این آرزویم برسم ولی خدا خواست ودر سن هشتاد ویک سالگی به آرزویش دست یافت .
با اسیر باید مدارا کرد
یکی از آزادگان نقل می کرد زمانی که ضد انقلاب ما را به اسا رت گرفته بود ند و می خواستند به مناطق مرزی انتقال دهند در مسیر حرکت به روستای آویهنگ رسیدیم ودر روستای آویهنگ ما را در مسجد روستا جا دادند شهید ملا حیدر فهیم امام جمعه و روحانی روستا بود وقتی ما را داخل مسجد بردند او در مقام توصیه و احساس تکلیف گروهک های ضد انقلاب قرار داد و فرمودند
من نمی دانم این ها چه حرفی دارند و برای چه آن ها را به اسارت گرفته ای ولی بدانید که اسلام به ما می گوید با اسیر باید مدارا کرد و با اخلاق اسلامی و انسانی با آن ها رفتار نمائید . اگر چه عوامل ضد انقلاب در جواب ماموستا چیزی نگفتند ولی حرف های ماموستا به مذاقشان خوش نیامد و شهید ملاحیدر از مسجد خارج شد و با مقداری گردو که آن را به دوش داشت برگشت و گردو را بین اسرا که بیش از سی نفر بودیم تقسیم کرد و از ما پذیرایی و دلجویی نمود .
آخرین نماز
شهید ملا حیدر فهیم از روحانیون به نام اهل سنت کردستان است که در دهه شصت در روزهای که عناصر ضد انقلاب بیشتر روستا های کردستان را با حضور نامشروع خود نا امن کرده بودند در روستای آویهنگ از توابع شهرستان سنندج در کنار مردم باقی ماند و در مقابل فشار گروهک های ضد انقلاب سرخم نکرد و سر انجام ضد انقلاب او را شبانه به اسارت گرفتند و بعد از چندین روز اسارت و شکنجه شرط آزادی وی را اهانت به حضرت امام خمینی )ره( قرار می دهند ولی او هیچ وقت تن به این کار نمی دهد و تنها از ضد انقلاب می خواهد به او اجازه دهند تا دو رکعت نماز بخواند و سپس او را شهید کنند و در سن 83 سالگی ناجوانمردانه او را به شهادت می رسانند در سفری که به روستای آویهنگ سفر کرده بودم یکی از شاگردان این روحانی مبارز نقل
می
کرد: که شهید
ملاحیدر همواره می
گفت من در
زندگی سه آرزو
داشته ام اولین
آرزوم این بود
که در این
دنیا توفیق پوشیدن
لباس روحانیت را پیدا
کنم که خداوند
این آرزو را
نصیبم کرده است
دومین آرزویم زیارت
خانه ی خدا
بود که توفیق
زیارت خانه ی خدا
را در میان
سالی پیدا کردم
و سومین آرزویم
شهادت در راه
خداست ولی فکر
می کنم که
این آرزو را
به گور ببرم
. ولی خدا خواست و
در سن 81
سالگی مظلومانه و
غریبانه بدست گروهک
های ضد انقلاب
از خدا بی
خبر به شهادت
رسید و به
آرزوی دیرینه اش که
همانا شهادت در
راه خدا بود
دست یافت
. از خاطرات محمد سليماني خادم الشهداي استان كردستان