خاطرات دانش آموز شهيد محمد طاهر احمدي (1) داوطلب
شهيد: محمد طاهر احمدي |
|
تاريخ تولد:27/4/ 1346 | |
تاريخ شهادت: 19/2/59 | |
محل شهادت: سنندج |
«داوطلب» 1
در بهار سال 1359 سنندج وضع بسيار نامطلوبي داشت. بخاطر خيانتهاي هيأت حُسن نيت، تقريباً تمام شهر بجز پادگان لشكر 28، صدا و سيما، فرودگاه و باشگاه افسران در دست گروهكها بود، همچنين مقرهاي متعدد و مختلفي هم در سطح شهر زده بودند. تمام تلاششان را متمركز كرده بودند كه پادگان و باشگاه افسران را نيز تصرف كنند. جنايتهاي هولناكي را مرتكب ميشدند. شهر را سنگر بندي كرده بودند، سنندج چهرة يك شهر جنگ زده را به خود گرفته بود. پسر بزرگم ارتشي بود و در پادگان لشكر 28 خدمت ميكرد، يك روز به منزل آمد، لباسهايش را همراه خودش آورده بود، به محمد طاهرگفت: اين لباسها را به خشكشوئي ببر! و خودش به پادگان رفت، دوباره برگشت و گفت: پدر شهر خيلي شلوغ شده، من به پادگان ميروم، ضرورتي ندارد كه لباسهايم را به خشكشوئي ببريد چون من شهيد ميشوم و ديگر بر نميگردم. من و محمد طاهر هم مسلح شديم و به پادگان رفتيم شب را در پادگان مانديم، فردا به منزل برگشتيم، گفتند محمد طاهر مجروح شده است، به بيمارستان رفتم، ديدم كه شهيد شده است.
كساني كه صحنة شهادت محمد طاهر را ديده بودند تعريف ميكردند كه ما در داخل منازل سازماني بوديم يك جيپ ارتشي مقداري غذا و آذوقه آورده بود، جيپ در تير رس ضد انقلاب بود، با مشكلات و زحمات فراوان وسايل را تخليه كردند، يك حلب پنير در داخل جيپ مانده بود، شدت تير اندازي دشمن هم بيشتر شده بود، هيچكس جرئت نميكرد براي پايين آوردن اين حلب پنير برود، محمد طاهر كه يك دانش آموز كم سن و سال بود، داوطلبانه ميرود. هدف تير ناجوانمردانة ضد خلقيها قرار ميگيرد و به شهادت ميرسد. در ظرف مدت يك هفته هر دو پسرم به شهادت رسيدند، بخاطر وضعيت خاص آن زمان جسد پسرم را در پشت حاجي آباد، دفن كردند كه قبرش هم گم شده و كسي نمي داند كجا دفن شده است! محمد طاهر بارها به خوابم آمده است و جايش را از او پرسيدم او گفت: پدر جان! من به خاطر خداوند و دفاع از اسلام شهيد شدهام، جايم بسيار خوب است، غصة مرا نخوريد!
1 - به نقل از آقاي محمد كريم احمدي پدر شهيد