احساس شرمندگي مي کنم فقط مي خواهم بگويم همه دوستان و رفيقان رفتند و هنوز من بيچاره بدبخت با گناهانم مانده ام




بسم الله الرحمن الرحيم
فرازي از زندگينامه شهيد سيد عبدالوهاب حسيني ؛ شهيد سيد عبدالوهاب حسيني در يازدهم ارديبهشت ماه سال 1347 در روستاي بليان و در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود .اين شهيد بزرگوار با شروع جنگ تحميلي نداي پير فرزانه انقلاب را لبيک گفت و از سنگر مدرسه روي به سوي سنگر جبهه هاي حق عليه باطل کرد . اولين حضور او در جبهه سال 1361 مي باشد و در مجموع ايشان 55 ماه در جبهه و در مناطق غرب و جنوب غرب و در عملياتهاي والفجر مقدماتي والفجر 5 و الفجر 8 و کربلاي 4 و 5 و 8 و کربلاي 10 حضور داشتند . که در اين مدت در تاريخ 21/11/1364 در عمليات والفجر 8 شيميائي شدند در تاريخ 3/10/1365 در اثر ترکش در عمليات کربلاي 4 و در تاريخ 8/6/1366 هنگام عزيمت به مشهد مقدس و در اثر تصادف مجروح گرديد . ايشان در سال 17/12/1369 ازدواج کردند که حاصل آن سه فرزند شد .
.اين بزرگوار در ماه رمضان 1385 و در حالي که در نماز جمعه شرکت کرده بود مجروحيت کهنه شيمياي او سر باز کرد و به مدت يک سال او را در بستر انتظار شهادت نگه داشت و بالاخره در دوم ارديبهشت ماه سال 1386 به سوي زندگان جاويد رجعت نمود و در کنار ديگر گلگون کفنان روستاي بليان آرام گرفت در مورخه 2/2/1386 روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام 



بسم الله ارحمن الرحيم

الان که شروع مي کنم تا چيزهايي بنويسم دو و سه روزي از عمليات کربلاي 8 برگشته ام در ذهنم و دردلم مي گويم هر چه در دلت هست در اين لحظه هايي عمرت بنويس روي کاغذ و من هم چون دوباره آماده ايم که برويم اگر خدا توفيق داد به عمليات برويم باري مي خواهم بگويم تا کي ما بايد زنده باشيم و داغ دوستان و همسنگرانمان ببينم خدايا پروردگارا هر دفعه که از عمليات يا از خط مقدم جبهه بر مي گردم تعدادي از دوستانم شهيد شده اند .خدايا اين بار مثل قبل که در عمليات کربلاي 4 دوستان و همرزمان همه شهيد يا مفقودالاثر گشتند و يا در عمليات کربلاي 5 باز هم چند تا از دوستان خيلي خوبم مثل علي مراد مرادي و فاضل اميني و سيد محمد حسيني و ... و چند روز پيش هم خبر شهادت دو دوست صميمي و هميشه با هم که در جبهه بوديم حسن پوسکاني و سيد جليل حسيني شنيديم خدايا هر چه دوستان خيلي خوب داشتم همه شهيد شدند به خدا قسم کمرم از داغ دوستان شهيدم دارد سنگيني مي کند .خدايا اين بار مثل بارهاي قبل که در عمليات هاي مختلف تعداد از دوستان شهيد شدند اين دفعه هم در عمليات کربلا 8 فرماندهان عزيزم شهيد شدند از جمله فرمانده هميشه در جبهه خستگي ناپذير برادر شهيد مهدي سليماني اين برادر از نزديک تقريبا حدود يک متر با هم فاصله داشتيم که اين برادر تير به سرش خورد و شهيد شد بلکه تعداد ديگر از همسنگران به چشم خود مي ديدم که تير خوردند و شهيد شدند و موقعي که تير خوردند همه ذکر و بعد کلمه شهادتين از لبشان جاري کردند و شهيد شدند به خدا قسم ديگر خجالت مي کشم بروم خانه از داغ دوستان شهيدم هر دفعه که از عمليات و يا خط بر مي گشتم و به مرخصي مي رفتم دوستاني شهيد مثل غريبعلي قائدي و حسن پوسکاني و ديگران من ديگر خجالت مي کشم بروم خانه چون هر دفعه که مي رفتم يا با غريبعلي قائدي و يا با حسن پوسکاني و تمام دوستان ديگر که شهيد شدند و يا موقعي که مرخصي به خانه مي رفتم نامه هاي آنان مي آوردم خانه هايشان اما اين دفعه ديگر چه کار کنم بروم جواب مادر حسن پوسکاني و سيد جليل حسيني که نامه و کتاب داده بودم به من تا من ببرم پهلويش و نرسيد و شهيد شدند چه جواب دوستان مادر شهيدم بدهم بروم به خانه مادر حسن و با خواهر حسن پوسکاني مرا ببيند و بگويد حسن چه کار کردي هيچ جواب بدهم و يا مادر سيد جليل بگويد نامه و کتابها که داده بودم به تو تا ببرم به دست سيد خليل بدهي دادي خجالت سرم را به زير بيندازم و احساس شرمندگي مي کنم فقط مي خواهم بگويم همه دوستان و رفيقان رفتند و هنوز من بيچاره بدبخت با گناهانم مانده ام خدايا هميشه در نمازهايم و دعاهايم و عبادتهايم مي گويم که خدايا مرگ مرا شهادت در راهت قرار بده و يا مي گويم خدايا تا گناهان مرا نبخشي مرا از دنيا مبر پيش خودم مي گويم خدايا نکند من در مقابل دوستان شهيدم شرمنده باشم و به من بگوئيد عبدالوهاب تا کي هميشه در همه جا با هم بوديم با هم به جبهه مي رفتيم با هم مسجد مير فتيم هر جا که مي رفتيم با هم همراه بوديم تو چرا به اينجا گرفتار شده اي من چه جواب اينها بدهم خدايا از تو مي خواهم که مرا در مقابل دوستان شهيدم شرمنده مکن و من هم  همنشين آنان قرار بده از تمام دوستانم و رفيقانم مي خواهم که جاي خالي دوستان شهيدانمان پر نمائيد و هر کاري که آنان مي کردند شما بکنيد و پايگاه مقاومت هم را پر نمائيد و در تمام صحنه ها و در تمام جلسات ها و کارهاي خير پيش قدم باشيد .از برادران پايگاه مقاومت مي خواهم که شهيد از ياد نبرند چون خيلي حق بر گردن ما دارند. عصرهاي پنج شنبه و شبهاي جمعه برويد به گلزار شهدا و حتما نوار پشت بلندگو بگذاريد تا مردم بدانند که شب جمعه است تا بيايند سر مزار شهيدان خدايا من در مقابل خانواده هاي دوستان شهيدم شرمنده هستم و ديگر خجالت مي کشم سالم بروم به خانه چون همه رفيقان و دوستانم شهيد  شدند خدايا تو خودت رحم کن به من گناهکار و ببخش من روسياه و شرمنده تقديم به دوستان و رفيقان از دوستان و رفيقانم مي خواهم تا زنده هستند قدر همديگر را بدانند و هميشه با هم اخوت دوستي داشته باشيد اگر قدر همديگر را ندانستيم بعدها که يکي از شما شهيد شدند افسوس مي خوريم  . تا هستم اي رفيق نداني کيستم روزي سراغ وقت من آئي که نيستم . از شما مي خواهم که اگر دوستي خوبي براي شما نبودم مرا ببخشيد آري رفيقان دوستان همه رفتند ما هم مي رويم اميد است که راهي که دوستان شهيدم رفتند با هم برويم و خواهيم  رفت . تقديم به دوستان .والسلام  
دل نوشته شهيد سيد عبدالوهاب حسيني

دل نوشته شهيد سيد عبدالوهاب حسيني

دل نوشته شهيد سيد عبدالوهاب حسيني



منبع: مرکز اسناد ایثارگران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده