سه‌شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۳۷
نوید شاهد - بسیجی"سیدمحمدرضا حسینی" روایت می‌کند: «خاطرات جبهه و جنگ همگی در عین سختی های ظاهری بسیار شیرین و لذت بخش بود. خصوصا خاطراتی که با دوستان شهید همراه و همرزم بودیم.»
خاطرات جبهه و جنگ بسیار شیرین و لذت بخش بود
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، «سیدمحمدرضا حسینی» فرزند «سیدباقر» در سال 1345 به دنیا آمد و سپس به عنوان بسیجی و به مدت چهل و پنج ماه در جبهه حضور داشته است. "سیدمحمدرضا حسینی" از ایثارگران دوران دفاع مقدس از روستای آبباریک ورامین می باشد. روایتی خواندنی از این رزمنده بسیجی را در ادامه می خوانید.

خاطرات دوران دفاع مقدس با همه سختی‌ها بسیار شیرین و لذت بخش است. بنده با توجه به اینکه مدت سه سال و اندی در سراسر سرزمین جبهه‌های نبرد حق علیه باطل با اینکه در بیش از دوازده عملیات شرکت داشتم. خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را تجربه کردم.

خاطرات تلخ شهادت همرزمان و خاطرات شیرین حضور در جمع با صفای بسیجیان که با همدلی و برادری سختی های جسمانی را به فراموشی می سپرد. از جمله مکان هایی که جدا از سختی های آن با عدم رغبت رزمندگان برای حضور در آن مواجه بود منطقه کردستان بود.

«سیدمحمدرضا حسینی» رزمنده بسیجی که چهل و پنج ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛

خاطرات جبهه و جنگ همگی در عین سختی های ظاهری بسیار شیرین و لذت بخش بود. خصوصا خاطراتی که با دوستان شهید همراه و همرزم بودیم. در سال 1362 با پیشنهاد برادر عزیز علی میدان میری به اتفاق چند نفر از دوستان هم محلی (آب باریک) من جمله برادر محمد نامدار به منطقه اعزام شدیم.

گردان های لشگر 27 حضرت رسول مساله را در حال جذب نیرو بود که ما سه نفر هم به گردان انصار گروهان یک در یک دسته قرار گرفتیم در تقسیم بندی چارت دسته محمد نامدار به عنوان کمک تیربارچی تعیین شد و ما نیز به دلیل اینکه می خواستیم به عنوان تک تیرانداز باشیم هیچ پیشنهادی را نمی پذیرفتیم، فرمانده گروهان هم با اعلام عدم نیاز به تک تیرانداز خواسته ما را نمی پذیرفت. تا اینکه به جهت تنبیه ما، با تحویل برانکارد پست حمل مجروح را به بنده و علی میدان میری محول کردند.

روزهای با صفای که در منطقه قلاجه با برپایی دعا و مراسمات و نماز جماعت و شوخی های علی و شیطنت های محمد به زودی سپری شد و شب عملیات والفجر چهار فرا رسید، با شروع عملیات و شهید و مجروح شدن تعدادی از رزمندگان بنده و علی سلاح آنها را برداشته و همچون تک تیرانداز در کنار رزمندگان مشغول نبرد شدیم، آتش تهیه دشمن بسیار شدید بود.

خاطرات جبهه و جنگ بسیار شیرین و لذت بخش بود

در یک لحظه مشاهده کردم محمد نامدار در یک سنگر مشغول تیراندازی است کنار او رفتم لحظاتی نگذشته بود که ایشان در آن نیمه شب بر اثر اصابت تیر مستقیم از ناحیه سر هدف قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد، از دیگر دوستان هم خبری نداشتم، ابتدا فکر کردم کسی از دوستان باقی نمانده، تا اینکه به علت عدم موفقیت عملیات دستور عقب نشینی صادر شد.

به علت وضعیت منطقه قادر به انتقال شهداء نبودیم، وقتی به عقب آمدیم یکی یکی دوستان من جمله محسن عرب بهشتی و على میدان میری و علیرضا صادقی آمدند، لكن به علت باقی ماندن اجساد شهداء از اعلام خبر شهادت شهید نامدار معذور بودیم، چرا که بازگشت پیکر آنان همان طور که مطلعید سال ها به طول انجامید. یاد و خاطره آنان را گرامی میداریم و به روح پاکشان درود می فرستیم.

منبع: کتاب «نسیمی از بهاران» به قلم «احمد فخاری»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده