نوید شاهد – شهید حسین خزائی پدرش را در خواب می بیند و بخاطر عیبت دو روزه اش به او متذکر می شود و در عالم خواب به او می گوید: امروز که لازم است تو در سنگر باشی چرا به خانه آمدی و به سپاه برنمی‌گردی؟ اصلا هیچ توجیهی قابل قبول نیست و فردا خیلی دیر است باید همین آلان برگردی پیش همرزمانت آنها منتظر تو هستند.

به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید حسین خزائی روز پانزدهم تیرماه سال 1337 از خانواده ای متدین در روستای جعفرآباد پیرتاج از توابع شهرستان بیجار به دنیا آمد.

حسین پس از سپری کردن دوران کودکی به دلیل نبود امکانات آموزشی و تحصیلی در روستا نتوانست قدم به محیط مدرسه بگذارد اما شوق و انگیزه او به یادگیری سبب شد تا وارد مکتب شود و به یادگیری قرآن و علوم دینی بپردازد. حسین همانند بسیاری دیگر از کودکان روستایی از همان سنین کم به شغل کشاورزی روی آورد تا خانواده را در شرایط سخت معیشتی یاری.

وی پس از مدتی با دسترسی به مدرسه توانست خلاء تحصیلات را با حضور در مدرسه جبران کند.

حسین اخلاقی پسندیده و نیکوی داشت و بسیار آرام و متین بود و صداقت و صفا، سادگی و پاکی و شجاعت و بی باکی را از بی آلایشی روستایش به ارث برده بود.

وی در سال پنجاه و هفت با لبیک به پیام خمینی کبیر در صف تظاهرات کنندگان حضور یافت و علیه ظلم و طاغوت فریاد حق سر داد.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مردم ایران او از هر فرصتی برای خدمت به انقلاب استفاده کرد و با بصیرتی که داشت به این نتیجه رسید باید در برابر اهریمنان زمان از اسلام و انقلاب به دفاع بپردازد، به همین دلیل از طریق بسیج پس از گذراندن دوره های آموزشی به عنوان رزمنده قدم در راه نبرد با دشمنان اسلام نهاد.

این اسوه مجاهدت سرانجام روز چهارم مهرماه سال 1362 در درگیری با ضد انقلاب در روستای کوله از توابع شهرستان دیواندره به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید بزرگوار در زادگاهش (روستای جعفرآباد پیرتاج) به خاک سپرده شد.

لبخند (راوی: سید مقتدا حسینی)

حسین، فردی مومن و متدین بود و دستورات دینی را در اولویت تمام امور قرار می‌داد، همیشه خنده بر لبهایش جاری بود. یک روز که تازه از مرخصی برگشته بود با روحیه‌ خیلی خوب در آسایشگاه همرزمان با همه شوخی می‌کرد.

گفتم: حسین در مرخصی خیلی بهت خوش گذشته؟

او در جواب گفت: برعکس در مرخصی که بودم دلتنگ شماها بودم. خوشحالی من از آن جهت است که دوباره به جمع شما پیوستم. چند ساعتی از شوخی و گفت و گو با برادران نگذشته بود که ماموریتی پیش آمد.

حسین به همراه هشت نفر از پاسداران برای انجام این ماموریت اعزام شدند. چند ساعتی از حرکت آنان نگذشته بود، هنگام غروب روز چهارم مهرماه سال 1362 در محور دیواندره - سنندج بین روستاهای زاغه و اصحاب به کمین ضدانقلاب می‌افتند.

با درگیری شدیدی که بین سپاه پاسداران و ضد انقلاب پیش می آید حسین زخمی می‌شود و با توجه به زخمی بودن و حرکت نیروها به طرف روستای کوله، در نزدیکی همین روستا به کمین دوم ضدانقلاب می افتد و پس از چند ساعتی مقاومت به شهادت می‌رسد.

ماجرای غیبت غیر موجه شهید

غیبت غیر موجه (راوی: همرزم شهید)

داشتیم برای عملیات  آماده می‌شدیم، حسین را دیدم که در فکر فرو رفته و در گوشه ای نشسته بود نزدیکتر رفتم و جویای احوالش شدم، دست روی شانه‌اش گذاشتم و با شوخی گفتم دلاور کشتی هایت غرق شده؟ یا نکنه ترسیدی!

با لبخند زیبایی گفت: منو ترس؟ آخرین باری که به مرخصی رفتم به خاطر مشکلی که برایم پیش آمده بود ناچارا بعد از دو روز غیبت به پادگان برگشتم.

شب آخر وقتی خوابیدم پدرم به خوابم آمد به گونه ای که از صورتش مشخص بود خیلی ناراحت و غمگین است، بعد از سلام و احوالپرسی از پدرم پرسیدم: پدر جان چرا اینقدر ناراحت و عصبانی هستی بار اول جوابم را نداد و دوبار پشت سر هم سوالم را تکرار کردم.

بعد از بار دوم گفت: پسرم به خاطر علاقه قلبی و ارادتی که به امام حسین (ع) دارم اسم تو را حسین گذاشتم، امروز که لازم است تو در سنگر باشی چرا به خانه آمدی و به سپاه برنمی‌گردی؟

بهش گفتم: پدر، خودت خبر داری، بخاطر مشکلی که برایم پیش آمده بود دو روز بیشتر ماندم، چشم حتما فردا بازمی‌گردم.

بدون معطلی صحبتم را قطع کرد و گفت: اصلا هیچ توجیهی قابل قبول نیست و فردا خیلی دیر است باید همین آلان برگردی پیش همرزمانت آنها منتظر تو هستند.

اینجا بود از خواب بیدار شدم متوجه حقانیت جبهه‌ حق علیه باطل را درک کردم و با شوق و علاقه‌ هر چه تمام‌تر صبح همان روز به پادگان برگشتم و از آن پس احساس می کنم وظیفه ام به مراتب سنگین تر شده است.

هر وقت با خودم خلوت می‌کنم، از خدا طلب شهادت می کنم و بعدش به خودم می گویم من کجا و شهادت کجا! سعادت شهادت نصیب مردان بزرگ است مردانی همچون عباس که در رکاب امام حسین (ع) شربت گوارای شهادت را نوشیدند.

از آن پس هر وقت یاد شهید حسین و دیگر برادران همرزم شهیدم می افتم این خاطره برایم تداعی می شود و به خود می گویم واقعا شهدای ما به همان اندازه که متواضع و فروتن و با اخلاص بودند مستحق شهادت بودند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده