مصاحبه با آزاده سياسی دكتر "محمدجعفر مرواريد"؛
نويد شاهد - اولین ملاقاتی‌ام مادر بود. امان از دل بی‌تاب مادر، مادری که بی‌تاب فرزندش بود، فرزندی که فرسخ‌ها از او دور بود و محبوس در میان سیم خاردارها و دیوارهای بتونی زندان وکیل آباد. او از شدت گریه بی‌حال شده بود و من آرزو می‌کردم که یک بار دیگر آرام در آغوشش پناه بگیرم. نويد شاهد ايلام در آستانه سالروز ورود آزادگان سرافراز مصاحبه اختصاصی با دكتر محمد جعفر مرواريد آزاده سياسي فرزند آیت‌الله مروارید که در نهضت امام خمینی(ره) جزء اولین انقلابیون و اولین روحانی بود که در سال 1342 در طی مبارزات علیه رژیم دستگیر و زندانی شد انجام داده است که در ادامه با هم می‌خوانيم.

نوید شاهد ایلام، محمدجعفر مروارید فرزند آیت‌الله محمدتقی مروارید متولد 7 شهریور1329، دکترای تخصصی(متخصص اطفال) عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهرستان ایلام است که در حال حاضر بازنشسته شده و در مطب شخصی خود به عنوان متخصص اطفال به طبابت مشغو ل است و در این ایام کرونایی به مردم خدمت می کند. او در سال 1350 محکوم به حبس به جرم معاضدت با رژیم وقت شد.

نحوه زندانی شدن به دست ساواک

دکتر مروارید درباره زندانی شدن خود گفت: اردیبهشت سال1350 به جرم ضدیت با رژیم وقت و مبارزه با رژیم شاهنشاهی دستگیر و در زندان وکیل آباد مشهد محبوس شدم. در آن زمان دانشجوی سال دوم پزشکی در دانشگاه فردوسی مشهد بودم. من در طی فعالیت‌های دانشجویی علیه رژیم وقت دستگیر شدم اما وابسته به هیچ حزب خاص یا سازمانی نبودم. من چهل روز در زندان انفرادی ساواک بودم. در طی این چهل روز بارها بازجویی شدم و شلاق خوردم در حالی که بیست و یک سال بیشتر نداشتم. برای پیدا کردن روزنه ای از نور دیوارهای زندان انفرادی را می کاویدم اما زندان انفرادی هم همانند دل شاهنشاهیان سخت و سیاه بود. بعد از چهل روز به دادگاه نظامی مشهد فرستاده شدم و در جلسۀ اول دادگاه به دو سال حبس به جرم ضدیت با نظام حکومتی محکوم شدم اما در دادگاه تجدیدنظر این حکم به یک سال تقلیل پیدا کرد.


دستگيری دوباره توسط ساواک

دكتر محمد جعفر مرواريد ادامه داد: سال 1349 عده‌ای از دانشجویان سراسر کشور علیه نظام وقت تظاهرات کردند از جمله دانشجویان دانشگاه فردوسی. ساواک خیلی از آنها را دستگیر کرد. من جزء همان دانشجوها بودم اما در سال 1349 موفق به دستگیری‌ام نشده بودند. یکی از دیگر دانشجویان در زیر شکنجۀ ساواک تاب نیاورده و مرا به عنوان انقلابی معرفی کرده بود و چند ماه بعد در اردیبهشت سال 1359 ساواک مرا دستگیر و با آن دانشجو که اتفاقاً همکلاس من بود و مرا می شناخت رو به رو کرد. آن دانشجو هم خودش انقلابی بود اما مرا لو داده بود. در حین بازجویی، بارها و بارها توسط بازجو شلاق خوردم. آنها یک سری عکس از بچه‌های انقلابی را به من نشان دادند و پرسیدند با آنها ارتباط داری یا نه؟ و من هربار با نه گفتن دوباره شلاق می‌خوردم. من بار اول در حین بازجویی همه چیز را کتمان کردم و گفتم یک دانشجوی ساده‌ام. ساواک هم آن دانشجو را به اتاق بازجویی آورد و با من رو در رو کرد و من به فعالیت‌هایم اعتراف کردم.


نحوه آشنايی با امام خمینی(ره) و دیگر انقلابی‌ها و ورود به اين گروه

وی يادآورد شد: پدرم آیت‌الله مروارید در نهضت امام خمینی(ره) جزء اولین انقلابیون بود و اولین روحانی بود که در سال 1342 در طی مبارزات علیه رژیم دستگیر و زندانی شد. عمویم علی‌اصغر مروارید از رفقای هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر و بهشتی بود و من از طریق جامعۀ روحانیت مخصوصاً پدر و پدربزرگم با امام خمینی (ره) و دیگر انقلابیون آشنا شدم و در واقع شیرازۀ افکار سیاسی من در منزل پدرم شکل گرفت، چراکه او خودش از مبارزان سرسخت و نترس آن دوران بود. پدربزرگم شیخ علی در جریان مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاشاه جزء افرادی بود که در آن مسجد حضور داشت و دستگیر شد.


اصالتاً مشهدی ام اما ايلامي ماندم

وی افزود: پدرم اصالتاً اهل مشهد است. او از شاگردان حاج شیخ محمد حسین نجفی بودند. در محرم سال 1327 پدر برای تبلیغ و ترویج دین به ایلام آمدند. او از ایلام مخفیانه به نجف میرفت و با روحانیون آنجا ملاقات می‌کرد. مردم ایلام خاطر علاقه‌ای که به پدرم داشتند به او پیشنهاد دادند که برای همیشه در این دیار بماند. ایشان پس از کسب اجازه از محضر آیت‌الله بروجردی در ایلام ماندند. پس از مدتی به پیشنهاد دوستان ایلامی، ازدواج با خانم نعیمه علی‌محمدی ازدواج کردند. پدر اولین بار در سال 1342 به همراه دو تن از دوستانش دستگیر و به زندان کرمانشاه فرستاده شد اما چون بار اول دستگیری بود، زود آزاد شدند بعدها اعلامیه هایی که از قم می رسید در مسجد جامع ایلام آشکارا برای مردم می خواندند مخصوصاً آن اعلامیه ای که امام "شاه دوستی" را آدم کشی و غارتگری خوانده بود. البته اجدادم نسبشان به کرمان می رسد. ما چهار خواهر و چهار برادر در ایلام بزرگ شدیم. من اولین فرزند خانواده و بزرگ همه هستم.


نحوه مطلع شدن خانواده از اسارت

زمانی كه به اسارت رژيم در آن زمان من برای تحصیل در خانۀ عمه ام در مشهد زندگی می کردم خانواده ام از طریق عمه ام از جریان زندانی شدنم آگاه شده بودند.

اوضاع سیاسی و انقلابی دانشجوها در دانشگاه فردوسی

دكتر مرواريد گفت: بیشتر دانشجویان در دو جبهه فعایت داشتند یکی جبهۀ چپ گراها، یکی هم جبهۀ حزب اللهی‌ها. دکتر شریعتی و مرتضی مطهری از جمله الگوهای دانشجویان مشهد بودند مخصوصاً دکتر شریعتی چراکه خودش استاد دانشگاه فردوسی مشهد بود و با بچه ها ارتباط نزدیک و رو در رو داشت. پدر دکتر شریعتی خود از علمای دینی و انقلابیون مشهد بود و دکتر شریعتی از طریق ایشان اخبار و اطلاعات را به سایر انقلابیون منتقل می کرد. در آن زمان جو جامعه پر از خفقان بود و کمتر کسی می توانست علنی اعتراض کند؛ اما رفته رفته صدای مردم بلند شد و گروه های چریکی و احزاب مختلف مسلحانه علیه نظام فعالیت می کردند. در مقابل هم بچه مذهبی ها فعالیت خودشان را به گونه ای دیگر آغاز کردند. آنها با تبعیت از آیت‌الله طالقانی که قبلاً از بنیانگذاران حزب نهضت آزادی ایران بود علیه شاه شعار سر می دادند.


گذراندن یک سال محکومیت در زندان وکیل آباد

دکتر مروارید ادامه داد: در زندان وکیل آباد، ابتدا در بند زندانیان سیاسی بودم اما چند وقت بعد همۀ زندانی های سیاسی، اعتصاب غذایی کردند و خواهان انتقالشان به زندان عمومی شدند. ما مدتی را کنار دیگر زندانی‌ها گذراندیم ولی از آنجایی‌که ساواک از انتقال افکار سیاسیون به سایر زندانی‌ها می‌ترسید، دوباره به بند زندانی‌های سیاسی منتقل شدیم این بند جدا از بقیه بود.


بند سیاسی شامل تمام زندانی های سیاسی بود

دکتر مروارید افزود: بله همۀ ما در یک بند بودیم، تمام بچه ها از چپی ها گرفته تا کمونیست ها دوستانه کنار هم بودیم چرا که هدف همۀ ما مشترک بود و آن هم مخالفت با نظام شاهنشاهی. حزب اللهی ها در زندان نماز خودشان را به صورت جماعت می خواندند و کنار بقیۀ احزاب دوستانه روزگار را سپری می کردند.


شرایط اسفناک زندان ساواک

وی افزود: شرایط نامساعد زندان در آن روزگار قابل توصیف نیست. در روز فقط دو نوبت هواخوری در محوطۀ زندان داشتیم از ساعت ده تا یازده صبح و عصر هم از چهار تا پنج. عصر زندان و غروب غم انگیز زندان وکیل آباد در پشت سیم خاردارهایی که انگار دهن کجی می کردند بر دلت سنگینی می کرد همانند پرنده ای محبوس در رویای آزادی، شب و روز را دوره می کردیم.


تعدادی از هم‌بندی‌های من کسانی بودند که در جریان ترور منصور دستگیر شده بودند

وی گفت: یکی از هم بندی هایم طاهر احمدزاده بود. بعد از پیروزی انقلاب به عنوان اولین استاندار استان خراسان انتخاب شد. او به جرم فعالیت علیه نظام دستگیر و به ده سال زندان محکوم شده بود. محمد خامنه‌ای (برادر سیدعلی خامنه‌ای مدظله العالی) یکی دیگر از هم‌بندی‌های من بود. تعدادی از هم بندی های من کسانی بودند که در جریان ترور منصور دستگیر شده بودند اما به علت شلوغی زندان های تهران به مشهد منتقل شده بودند از جمله حبیب اله عسگر اولادی (از سرکردگان این قیام بود و به حبس ابد محکوم شده بود وی از مؤسسین حزب مؤتلفۀ اسلامی بود)، آقای حیدری، آقای لاجوردی(اولین دادستان پس از انقلاب).


با بچه‌های مذهبی حالم بهتر می‌شد

دکتر مروارید یادآور شد: روزهای اول که زندانی شده بودم همانند پرنده‌ای در قفس بال بال می‌زدم، من سن کمی داشتم و ماندن در یک جا برایم واقعاً سخت بود اما با گذشت زمان و همدل شدن با بچه های مذهبی حالم بهتر شد و تحمل روزهای سخت و بلند زندان آسانتر شد. ما هر روز با دیگر زندانی ها به بحث می نشستیم و سعی می کردیم بقیه را با خود همراه کنیم.

تنها اوقات خوش من در زندان هفته‌ای یک بار آن هم زمانی بود که همه در یکجا جمع می شدیم. تجمعی دوستانه در یکی از بندها که عده‌ای برای گذران روزگار سخت زندان شعر و آواز می‌خواندند. تلویزیون هم داشتیم که از طریق آن از اخبار و اطلاعات دنیای بیرون آگاه می‌شدیم. تلویزیون در انتهای سالن بند بود و ما از پشت میله‌های زندان تماشایش می‌کردیم.


حکم آزادی

دکتر مروارید تعریف کرد: اردیبهشت 1350 از بلندگوی زندان صدایم زدند وقتی به دفتر زندان رفتم حکم آزادی ام را به من دادند. همانجا ساواک از من خواست که شماره تلفنشان را یادداشت کنم. آنها گفتند کافیست کمی با آنها همکاری کنم و فعالیت های دانشگاه را گزارش بدهم تا دوباره بتوانم سر کلاسم برگردم. من قبول نکردم. حتی قبلاً در حین بازجویی بازجو به من گفت: تو دانشجوی پزشکی هستی و حیف است از کلاست جا بمانی. نکند دوست نداری پزشک شوی؟! و من در جوابش گفتم اگر خدا بخواهد من هم روزی پزشک خواهم شد!

من از قفس وکیل آباد آزاد شدم در حالی که هیچ کس به پیشوازم نیامده بود چرا که همۀ خانواده ام در ایلام بودند و من غریبانه راهم را به طرف خانۀ عمه ام کج کردم.


ساواک، شرط ادامه تحصیل مرا را در همکاری با خود گذاشته بود

دکتر در ادامه افزود: من یکسال را از تحصیلم عقب مانده بودم. ابتدا به آموزش دانشگاه رفتم. اما آنها گفتند ساواک شرط ادامه تحصیلت را در همکاری با آنها گذاشته است. من قبول نکردم. دوباره در کنکور سال 1351 شرکت کردم و در دانشگاه کشاورزی اهواز قبول شدم؛ اما چند وقت بعد ریاست دانشگاه فردوسی احضارم کرد. من به دفترش رفتم او با من مصاحبه کرد و البته کمی نصیحت و راهنمایی. او گفت: به دانشگاه برگرد. سرت در لاک خودت باشد. درست را تمام کن. با ورودم با دانشگاه بچه ها در کافه تریا برایم جشن گرفتند ما رابطۀ گرم و دوستانه ای با همدیگر داشتیم. من دو سال عقب مانده بودم چرا که در پی اعتراضات دانشجویی در سال 1350 ورودی های آن سال را یک سال از درس محروم کرده بودند در واقع من علاوه بر یکسالی که در زندان بودم یک سال هم جریمه شده بودم و باید از اول شروع می‌کردم. 

فارغ التحصیلی و پزشک سرباز در سپاه دانش

دکتر مروارید بیان کرد: سال 1358 فارغ التحصیل شدم. در سپاه دانش به عنوان پزشک سرباز خدمتم را در سازمان بهداری و بهزیستی ایلام (سازمان پزشکی الان) آغاز کردم. خودم دوست داشتم در ایلام باشم. در آن زمان اکثر پزشکان هندی و پاکستانی بودند. در 31 شهریور 1359 یعنی شروع رسمی جنگ اعلام کردند که بهتر است پزشک های خودی در جبهه ها حضور داشته باشند و من درست در اولین روز جنگ از بهداری ایلام به مدت شش ماه به بهداری مهران منتقل شدم. تا سال 1363 در جبهه های مختلف به رزمندگان خدمت کردم سپس برای تخصص قبول شدم. سال 1363 تا 1366 در تهران بودم و با اتمام تخصص دوباره به ایلام برگشتم و با افتخار در خدمت كودكان اين ديار هستم.


توصيه‌هايی برای والدینی که فرزندكودک دارند در ايام كرونايی

از آنجایی که دکتر مروارید متخصص اطفال هستند، در پاسخ به سوالی مبنی براینکه در شرایط این روزهای کرونایی چه پیشنهادی برای والدینی که فرزند کودک دارند می‌کنید؟ اظهار داشت: همانطوری که شنیده اید میزان ابتلای کودکان به کرونا در مقابل بزرگسالان خیلی کمتر است اما من همیشه توصیه های لازم را به والدین دارم زیرا کودکانی که بیماری های زمینه ای داشته باشند به این ویروس آلوده می شوند. من همیشه به والدین و مراجعه کنندگان توصیۀ اکید می‌کنم که ابتدا شیوۀ درست شست و شوی دست ها را به کودکانشان آموزش دهند و آنها را به استفاده از ماسک و دستکش ترغیب کنند. کودکانی که مشکوک به کرونا هستند را سریعاً به متخصصین بیماری های عفونی ببرند.

خودم هم در مطب شخصی‌ام نهایت سعی‌ام را در رعایت پروتکل‌های بهداشتی می‌کنم. معمولاً از تجمع مراجعه کنندگان در یکجا خودداری کرده و خودم همیشه ماسک و دستکش استفاده می‌کنم. با وجود اینکه الان چند ماهی است که مطب خیلی خلوت تر شده است اما محیط مطب و صندلی های انتظار هر روز ضدعفونی می شوند.

با آرزوی سلامتی و سربلندی برای تمام فرزندان سرزمینم ایران و از بین رفتن و ریشه کن شدن ویروس منحوس کرونا. انشاالله


مصاحبه از گزارشکر افتخاری سایت نوید شاهد ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده