مریم عرفانیان نوروززاده در گفت‌وگو با نوید شاهد مطرح کرد
يکشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۷
نوید شاهد - «روزهای لاجوردی» عنوان کتابی است که به زندگی شهید سید مهدی لاجوردی، فرمانده گردان زرهی امام سجاد (ع) می‌پردازد. این کتاب به تازگی از سوی نشر 27 بعثت روانه بازار نشر شده است.

 

زندگی فرمانده گردان زرهی در «روزهای لاجوردی» خواندنی شد


مریم عرفانیان نوروززاده به خبرنگار نوید شاهد گفت: کتاب «روزهای لاجوردی» که به شهید سید مهدی لاجوردی، فرمانده گردان زرهی امام سجاد (ع) از لشکر 27 محمدرسول‌الله (ص) می‌پردازد، از سوی نشر 27 بعثت منتشر شد.

 

 

وی با بیان این‌که کتاب «روزهای لاجوردی» بر اساس بیش از 30  مصاحبه از خانواده و هم رزم های شهید نوشته شده است، افزود: این مصاحبه‌ها درباره وقایع پیش از سال 1336 (زمان تولد شهید) تا سال 1366 توسط محقق زهرا زمانی انجام شده بود و کارشناس تحقیق کتاب نیز آقای علیرضا زمانی بود و مدیر پروژه آقای جواد کلاته عربی. نویسنده کتاب روزهای لاجوردی گفت در میان نوشتن کتاب، نیاز به انجام مصاحبه‌های تکمیلی از هم رزم های شهید داشتم که این مصاحبه‌ها به مرور 6 ماه به طول انجامید. 
این نویسنده ادامه داد: به این دلیل که شهید لاجوردی در عملیات‌های بسیاری حضور داشت، حجم مطالب کتاب بسیار بالا بود. یکی از سخت‌ترین عملیاتی که شهید لاجوردی در آن حضور یافته بود، عملیات خیبر بود. به همین دلیل، مصاحبه‌های زیادی در این زمینه با هم‌رزمان وی انجام شده بود که هر کدام از زاویه نگاه خودشان این عملیات را روایت کرده‌اند اما هیچ پیشینه‌ای از حضور گردان زرهی در میان کتاب هایی که قبلا نوشته شده بود،نبود. برای همین بخشی از مصاحبه‌های تکمیلی در این زمینه انجام شد. 
وی با اشاره به نوشته شدن این کتاب در سال 95اظهار کرد: این کتاب در سال 96 به ناشر سپرده شد اما به دلیل این که اطلاعات  زیادی درباره گردان زرهی در بر داشت، بازنگری آن به طول انجامید. 
به گفته وی، این کتاب در 319 صفحه، مصور و از سوی نشر 27 بعثت منتشر شده است.

 

در بخشی از کتاب آمده است: «بعد از اینکه محمد به صورت رسمی جبهه رفت، مسئول تدارکات گردان زرهی شد. هر دفعه به جبهه می‌رفت، نسرین هم مثل اکرم تنها می‌شد. مدتی بود سیدمهدی اسباب کشی کرده و رفته بود پشت خیابان میرداماد. آن خانه را از طریق دوستش محسن اسماعیلی از دادستانی گرفته بودند. البته اولش اسماعیلی به این خانه آمده و در طبقه بالا می‌نشست. او اسم سید مهدی را هم داده و گفته بود که از بچه‌های جنگ است و ایشان هم بیاید از طبقه پایین استفاده کند. دادستانی هم موافقت کرده بود. خانه سیصد متر بود و انگار اصلاً سروته نداشت. در همان حین، اسماعیلی داشت خانه‌ای سه طبقه در جایی دیگر می‌ساخت. یک روز، سید مهدی به دیدنش رفت و گفت: «محسن خودتو درگیر دنیا نکن. یه روز می‌شه که پشیمون می‌شی و به حرف من هم می‌رسی. بیا منطقه و فکر و ذهنتو درگیر اونجا کن.» مادیات برای سید مهدی اهمیتی نداشت. با اینکه از طرف سپاه به رسمی‌ها سهمیه می‌دادند که خانه بگیرند، تنها شخصی که اصرار کردند که خانه بگیرد و نگرفت، سید مهدی بود.

 

او ادامه داد: «من که دلبستگی به این خانه‌ها ندارم.»

 

مسئولیت کاری سیدمهدی بیشتر شده بود و مجبور بود مدام در منطقه حضور داشته باشد. در نبودن‌های طولانی، اکرم خیلی دلتنگ می‌شد. یک‌بار به مهدی گفت‌: «وقتی نیستی، نمی‌تونم تو خونه خودم تنها بمونم. یا باید خونه پدر شما باشم، یا پدر خودم که راه هر دو هم دوره. سخته که این مسیرو مدام برم و بیام یا اونا بیان پیش من بمونن. ما رو هم با خودت ببر.»

 

سیدمهدی تصمیم گرفت خانواده را همراهش ببرد. یک بار که خانه هادیان رفته بود، به آن‌ها گفت که خیلی‌ها دزفول آمده‌اند و معمولاً به دو فرمانده با هم یا دو سپاهی توی دزفول خانه بزرگی می‌دهند و کرایه‌اش را از حقوقشان کم می‌کنند. ولی چون محمد بسیجی است و نظامی نیست، نمی‌توانیم خانه بگیریم. اما اگر شما راضی به آمدن باشید، می‌توانم جایی را برای زندگی دو خانواده جور کنم.»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده