«یه شب خیلی دلتنگ بودم و به من میگفتند: شهید شده، ولی من مطمئن بودم که یه روزی برمیگرده، یه نوری تو دلم بود که نمیتونستم خاموشش کنم. به خدا گفتم: هرچی قسمت من هست امشب تو خواب ببینم. خدا شاهده تو خواب یکی به من گفت: رفتند کربلا جستجو...» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد با "طیبه اخوت" مادر شهید "مصطفی اخیانی" است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.

ن

به گزارش نوید شاهد سمنان شهید مصطفي اخياني بيست و هفتم مهر 1347 در شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش عبدالرزاق در آموزش و پرورش کار می‏کرد و مادرش طيبه نام داشت. دانش‌ آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و نهم تير 1366 در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد. پيكر او نه سال در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با "طیبه اخوت"مادر شهید مصطفی اخیانی جلب می کنیم:

مادر شهید اخیانی: مطمئن بودم پسرم یه روزی برمیگرده

هر بار که خبر میدادند یه شهید آوردند میگفتم: الهی فدای دل مادرش بشم

نوید شاهد سمنان: لطفا خودتان را بیشتر معرفی کنید.

مادر شهید: من طیبه اخوت مادر شهید مصطفی اخیانی هستم.

نوید شاهد سمنان: مادر جان وقتی خدا شهید را به شما داد، مناسبت خاصی بود ؟

مادر شهید: روز مبعث به دنیا اومد و میخواستم اسمش رو محمد بذارم. ولی چون پدرم محمد بود گذاشتم، مصطفی.

نوید شاهد سمنان: ما شنیدیم که شما قبل از اینکه پیکر شهید را بیارن خواب دیدین. می شود برایمان تعریف کنید؟

مادر شهید: من خیلی خواب دیدم. دو تاشو براتون تعریف میکنم.

یه شب خواب دیدم که از سپاه اومدند درخونه مون رو زدند و بقچه ی لباسش رو آوردند و یه نامه به پدرش دادند وگفتند: امضاء کن. من رفتم جلوی در و گفتم: مصطفی کی میاد؟ گفتند: به این زودی ها نمیاد.

یه بار هم خواب دیدم یه اطلاعات هفتگی کودکانه دست خواهر زاده ام هست. اسم شهدا داخلش بود. گفت: اسم شهدای مفقود رو اعلام کردند. گفتم: اسم مصطفی توش نیست ؟ گفت: در صفحات آینده اعلام میکنند. همین جور هم شد.

من این رو برای مادر شهید حکیمی تعریف کردم، ایشون گفت: خوب خوابی دیدی.

نوید شاهد سمنان: بعد از چند وقت پیکر شهید را آوردند ؟

مادر شهید: چند روزی طول نکشید که پیکر مصطفی رو آوردند. شب بیست و سوم ماه مبارک بود. هر بار که خبر میدادند یه شهید آوردند میگفتم: الهی فدای دل مادرش بشم. همیشه این رو میگفتم. فقط گفتم: الهی فدای دل مادرهاشون بشم. یه شب هم خیلی دلتنگ بودم و اون ها میگفتند: شهید شده. ولی من مطمئن بودم که یه روزی برمیگرده. یه نوری تو دلم بود که نمیتونستم خاموشش کنم. به خدا گفتم: هرچی قسمت من هست امشب تو خواب ببینم. خدا شاهده تو خواب یکی به من گفت: رفتند کربلا جستجو. این ها رو یادمه. طولی نکشید که پیکر شهیدم رو آوردند.

نوید شاهد سمنان: شهید وصیت نامه هم داشت؟

مادر شهید: مصطفی وصیت نامه اش رو نوشته بود و تو پاکت داخل کمد گذاشته بود. پشتش هم نوشته بود؛ لطفا مطالعه نشود. من نمیدونستم اون پاکت چیه ولی برادرهاش میدانستند.

نوید شاهد سمنان: به عنوان سوال آخر آیاخاطره ای از شهید یادتان هست؟

مادر شهید: یه خاطره کوتاه یادم هست. اون زمان خیابان مولوی خیلی خلوت بود و من شبها که از اونجا میومدم، میترسیدم. یه شب دیدم اومده جلوی خیابون که من نترسم. هنوز هم هر وقت از سر اون گذر رد میشم، خاطره اش تو ذهنم هست.

نوید شاهد سمنان: متشکرم مادرجان خسته نباشید.

مادر شهید: ممنونم.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده