زندگینامه پاسدار رشید اسلام شهید "مجید آزاد بخت"
به هر بهانه عازم منطقه می شد. تمام مدت در مسجد و بسیج محل فعالیت می نمود و هنوز مرخصی اش تمام نشده بود، عاشقانه به سوی جبهه پر می کشید. گویی کبوتر سبک بال روح با عظمتش در قفسی تنگ زندانی شده و با رفتن به جبهه خود را به خدا نزدیکتر و آزاد تر می دید .

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ شهید مجيد آزادبخت، دوم تیر 1345، در شهرســتان تهران چشم به جهان گشود. پدرش مهدي، کارمند بود و مادرش طوبا نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفدهم تیر 1365 ، در قلاویزان مهران توســط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای چیذر شهرستان شمیرانات واقع است.

با توجه به محیط مناسب خانواده و زحمات والدین، زیربنای عقیدتی و فکری او شکل و جهت گرفته و باعث آن گردید که در ادامه آن راه یکی از خدمتگزاران اسلام شود و به خوبی از عهده وظیفه خطیری که به دوش او گذاشته شده بود بر آید.

مادر شهید می گوید: در زمان طفولیت او، یک شب خواب دیدم که ملائکه دور او را گرفته اند و او را تکریم می کنند. در جواب سوال من در مورد این کارها گفتند که درجه و مقام فرزند شما بسیار بلند و بزرگ است. لذا من از همان زمان به این خواب و نوع تعبیرش فکر می کردم و به نتیجه‌ای نمی رسیدم؛ تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت تحقق یافت و این موقع بود که تقریبا قضیه برای من صورت روشن تری به خود گرفت.

باری شهید پس از طی دوران دبستان و راهنمایی با توجه به امکان ادامه تحصیل به علت علاقه شدیدی که به حرفه کشاورزی داشت، علی رغم استدالال اطرافیان مبنی بر بهتر بودن رشته صنعتی، با کوشش و تحقیق فراوان، در نهایت به مرکز آموزش کشاورزی کرج راه یافت و با جدیت و علاقه به ادامه تحصیل در این رشته مبادرت ورزید و در این حرفه پیشرفت کرد.

وی به عضویت بسیج مرکز آموزش کشاورزی کرج درآمد و در بسیج و سپاه کرج نیز فعالیت می نمود. از آن کانال چندین بار به کردستان و در اواخر نیز به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نیز اعزام شد. تا اینکه به علت محیط سالم و روحانی سپاه پاسداران، به عضویت رسمی در آن ارگان علاقه مند شد. لذا درخواست داد و پس از طی مراحل مختلف گزینشی به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به عنوان مربی در واحد عقیدتی لشگر محمد(ص) مشغول به انجام وظیفه گردید. از آن پس بود که سیر صعودی روحی و فکری او شروع شد و با توجه به فرمایشات امام امت، که مسئله اصلی جنگ است، تقریبا تمام ایام آخر عمر خود را در جبهه ها می گذراند.

در ایامی که به عنوان بسیجی مشغول خدمت بود، روزی برای پدر و مادرش خوابی را تعریف کرد، که آقا امام زمان (عج) را در خواب دیده که به او فرموده که شهید می شود. پس از آن، سر از پا نمیشناخت و به هر بهانه عازم منطقه می شد. تمام مدت در مسجد و بسیج محل فعالیت می نمود و هنوز مرخصی اش تمام نشده بود، عاشقانه به سوی جبهه پر می کشید. گویی کبوتر سبک بال روح با عظمتش در قفسی تنگ زندانی شده و با رفتن به جبهه خود را به خدا نزدیکتر و آزاد تر می دید .

پدر شهید میگوید: آخرین بار که مجید برای مرخصی آمده بود، در حیاط منزل مشغول آبیاری باغچه و گل ها بودم؛ با او صحبت می کردم که او پس از مقدمه چینی های زیاد گفت پدر من این دفعه شهیدمی شوم. یکه خورده و ناراحت شده بودم. فردایش به یاد خوابی که چندسال پیش برایم تعریف کرده بود افتادم، به او گفتم انشاءالله که شهید نمی شوی و ثواب شهادت را می بری؛ ولی خود می دانستم که او به خوبی راه پیش پای خود را تا ابدیت لمس می کند. به او گفتم اگر شهید شدی، شفاعت من را نزد خدا می کنی؛ کمی مکث کرد و گفت بله شما را شفیع می شوم.

او بسیار کم حرف بود و به هیچ وجه از کارهای خود که در سپاه انجام می داد صحبتی نمی کرد. ولی بعد از شهادتش وقتی دوستان او از جبهه می آمدند از خصائل و مسئولیت های او صحبت می کردند. همیشه رئوف و مهربان بود. سحر روز آخری باهم نماز صبح را خواندیم. لباس هایش را به تن کرد و با خداحافظی و طلب حلالیت به منطقه رفت. من در چشمان او آخرین وداع فرزند را با پدرش برای رسیدن به خدا دیدم.

همرزمانش می گویند او مدتی علاوه بر فعالیت در بخش عقیدتی و سیاسی، در مواقع لزوم در واحد عملیات تحقیقات که یکی از پر مخاطره ترین کارها در منطقه بود، فعالیت چشمگیری داشت. به دفعات در باز کردن معابر راهنمایی و هدایت لشگریان اسلام به منطقه دشمن کوشش کرده بود؛ همچنین در رفع فاو که او فرمانده موشک انداز پی ام پی بود، با رشادت فراوان و در زیر آتش سنگین دشمن به تنهایی با تانک های دشمن درگیر شده بود. زمانیکه مرحله اول عملیات کربلای 1 شروع شد، او در تهران بود؛ بسیار ناراحت گشت ،که مدت مرخصی سر نیامده، با خانواده وداع و به اندیمشک رهسپار شد.

با پیشنهاد خود برای همکاری و همیاری عده‌ای از بچه های لشگر که به منطقه مهران اعزام شده بودند، از محل ماموریت قبلی اش فاو به آن منطقه رهسپار گردید. در آنجا بود که قول آقا و مولایش تحقق یافته و او دعوت حق را لبیک گفته و بر اثر اصابت ترکش به ناحیه کمر و قلب به فیض شهادت نائل آمد.

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده