شهید باقری ویشکانی در نامه خود به خانواده شان حال و هوای پشت سنگر ها را توصیف می کند؛ از شور و هیجانی که دارند می نویسد.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ؛ عســگر باقری ويشكانی، یکم اردیبهشــت 1344 ، در شهرستان رشــت چشم به جهان گشــود. پدرش تقــي، نگهبان بود و مادرش مــاه بانو نام داشــت. تا دوم متوسطه در رشــته مکانیک درس خواند. 1364 سال ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم تیر 1365 ، با سمت فرمانده دســته زرهي در قلاویزان مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت خمپاره به شــهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.

سلام و درود بی کران به حضرت بقیه الله اعظم، امام زمان (عج) و نایب برحقش امام خمینی و با درود بر به روان پاک شهدای کربلای سرخ ایران سلام؛

به پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم، امیدوارم که حال همگی شما خوب بوده باشد و اگر حال این بنده حقیر را خواسته باشید بحمد الله خوب هستم. من امشب به تاریخ هفتم خرداد 1365 که تازه از شهر دزفول آمده ام برایتان نامه می نویسم.

اینجا عجب غوغایی است؛ همه حال و شور هیجان دارند، چون قرار است که ماشین بیاید و برادران برای عزاداری به شوش دانیال، قبر پیغمبر، بروند. خوب در تهران چه خبر است؟ حال و هوای تهران چطور است؟ پدرجان امروز یادم رفته بود که از شما بپرسم، آدرس رضا واسماعیل را میدانی یا خیر. در هر صورت آدرس آنها را به من بدهید. خب سلام مرا به برادران مسجد سجادیه و همه، رضا پناهی و درخشان برسانید.

در ضمن اینکه پدرجان به محمد درخشان بگوئید عسگر سلام رساند و گفت یک نامه برایم بنویسد؛ چون من آدرس آنها را ندارم. خوب دیگر عرضی نیست.

خداحافظ

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده