خاطره
برایش کیف ولباس مدرسه خریده بودم.هر وقت ازسرکاربر می گشتم با لباس مدرسه و کیف به دوش، لبخند زنان به استقبالم می آمد و برای رفتن به مدرسه لحظه شماری می کرد...
نوید شاهد کردستان:

شهیده معظم ؛ شیدا بختیاری


قرار بود پاییز همان سال در مدرسه ثبت نام کند. پدرش ابراهیم در شبکه بهداشت بانه کار می کرد . برایش کیف مدرسه خریده بودند . در میان بازیهای کودکانه ، هر از گاهی کیفش را به دوش می گرفت و ادای دانش آموزان را در می آورد.

اوّل شهریور سال 1357 به دنیا آمده بود و چند ماه دیگر شش سالش تمام می شد.داخل کوچه بازی می کردند که مورد حمله ددمنشانه هواپیماهای رژیم بعث عراق قرارگرفت.درکمال مظلومیت داخل کوچه می دوید.رعب و وحشت تمام وجودش را فراگرفته بود.تلاش می کرد تا پناهگاهی پیدا کند ولی از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بر اثر خونریزی مغزی پس از ده روز بستری در مرکز پزشکی شهدای تجریش تهران به شهادت رسید.

اشتیاق رفتن به مدرسه

درحالی که چند ماهی به رفتن مدرسه اش با قی نمانده بود، برایش کیف ولباس مدرسه خریده بودم.هر وقت ازسرکاربر می گشتم با لباس مدرسه و کیف به دوش، لبخند زنان به استقبالم می آمد و برای رفتن به مدرسه لحظه شماری می کرد.

آن روز خودم را آماده می کردم تادرراهپیمائی شرکت کنم.او هم خود را آماده کرده بود تا با من بیرون بیاید و بهانه مدرسه رفتن می گرفت. به هر شکلی بود راضیش کردم و به طرف پارک حرکت کردم.همان روز (15خرداد63) بر اثربمباران شدیداً مجروح می شوم به گونه ی که به تهران انتقالم می دهند و قریب به یکسال در تهران بستری بودم.پس از ترخیص از بیمارستان مرا به خانه آوردند و برای دیدن شیدا لحظه شماری می کردم، غافل از اینکه شیدا شهید شده و خدا بهشت را مدرسه او قرار داده است. 1

........................................................................................................................

1 - از خاطرات آقای ابراهیم بختیاری پدر شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده