منتشر شد؛
يکشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۲
«شهید خسرو اکبرلو» در مناجاتش چنین می نگارد؛ وقتی آدم به این سنگرها پا می گذارد، بوی عطر شهیدان را احساس می نماید. سنگرهایی که بسیاری از جوانان ما را از ما گرفته است چگونه انسان می تواند در مقابل این همه مصائب آرام داشته باشد؟... و پشت به جبهه کند. و ما چه جوابی باید به بازماندگان شهدا بدهیم.
تازه داماد در لباس «شهادت»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید خسرو اکبرلو/ بیست و پنجم بهمن 1342، در شهرستان پاکدشت چشم به جهان گشود. پدرش محمد، در دانشگاه کار می کرد و مادرش عالیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1364 ازدواج کرد. به عنوان بسیجی جبهه حضور یافت و در بمباران هوایی جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم و پهلو، مجروح شد. بیست و هفتم اسفند 1365، در بیمارستان شهید مدرس بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار وی در گلستان شهدای روستای ده امام تابعه زادگاهش واقع است. او را رضا نیز می نامیدند.

شهید «خسرو اکبرلو» در دوم آذر ماه 1364 مناجات نامه ای از خود به یادگار گذاشته است که در ادامه می خوانید؛

پرودگارا؛ تو خوب می دانی که غیر از تو کسی ندارم، پس تنها از تو یاری می جوئیم و امید معجزات از تو دارم. نور خودت را در قلبمان بیفزود. دلهایمان را به سوی خودت فراخوان. خدایا؛ اگر در زندگی نتوانستم به اسلام خدمتی بنمایم، لاقل مردنم را شهادت قرار بده تا بتوانم با خون خود خدمتی کرده باشم.

ناله های نیمه شب مادران شهدا ما را وادار می کند که در جبهه باشیم و هیچگاه مسئولیت خود را در مقابل این عزیزان از یاد نبریم، فرزندان کوچکی که هنوز معنی شهادت را نمی دانند بهانه پدر می گیرند آن وقت مادر بیچاره چه جوابی دارد؟... جز اینکه با کودکش همدردی کند. و فقط تنها جواب قطرات اشکی است که در جواب ریخته می شود.

مادری که بیست سال برای جوانش زحمت کشیده است، اکنون با دست خودش او را به خاک می سپارد و تمام امیدهایش نقش بر آب می شود برای آخرین بار پیکر خونین عزیزش را در آغوش می گیرد و از او خداحافظی می نماید. دختر بچه ای که بالای قبر پدر عکس او را در بغل گرفته و گریه می کند. آری ما در مقابل همه اینان مسئولیم.

وقتی آدم به این سنگرها پا می گذارد، بوی عطر شهیدان را احساس می نماید. سنگرهایی که بسیاری از جوانان ما را از ما گرفته است چگونه انسان می تواند در مقابل این همه مصائب آرام داشته باشد؟... و پشت به جبهه کند. و ما چه جوابی باید به بازماندگان شهدا بدهیم.

جبهه واقعاً دانشگاه انسان سازی است و در اینجا انسان فقط خدا را می بیند. حرف و کردارش رنگ و بوی خدایی دارد و خوشا به حال کسانیکه از این دانشگاه با مدرک شهادت فارغ التحصیل شدند و پاک و مخلص به دیدار معبودشان شتافتند و برای خود زندگی جاوید در بهشت را به قیمت بالا خریدن.

بچه های ده و دوازده بسیجی مگر آرزو ندارند؟... مگر آنها دنیا و زندگی را دوست ندارند چرا ولی خدایشان و مکتبشان را بیشتر دوست می دارند و دنباله روی حضرت سیدالشهداء امام حسین(ع) می باشند. ای حسین تو شاهد باش اگر ما در کربلا نبودیم تو را یاری کنیم اکنون به یاری تو آمده ایم.

ای زینب اگر تو در کربلا قاسم و علی اکبر از دست داده ای، ما در کربلای ایران قاسمها و علی اکبرها داده ایم. مادران شهیدان مان زینب وار عزیزشان را به خاک می سپارند و لیلاوار در فقدان آنها صبر می کنند. آری وقتی خبر شهادت من را برای مادر می آوردند گوئی به یک باره دنیا بر سرش خراب کردند، افسردگی و غم در چهره مادران بوضوح دیده می شود. امام باز هم صبر می کنند مادرانی که چندین فرزند خود را تقدیم انقلاب کرده اند و لب از لب نمی گشایند، وظیفه ماست که دین خود را به این عزیزان ادا نمائیم. و این امانت الهی را با کمال سربلندی و افتخار به نسل بعد بسپاریم.

امید است که انشاالله خداوند این خدمت ناچیز را در راه خودش قبول فرماید و ما را در راه خودش ثابت قدم و استوار بگرداند.
امام را فراموش نکنید/ خسرو اکبرلو/ و سلام علیکم و من الله توفیق

مناجات شهید «خسرو اکبرلو»

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده